German
English
Turkish
French
Italian
Spanish
Russian
Indonesian
Urdu
Arabic
Persian

عناصر روحانی و دنیوی

 

الف. مسلمانان مي پرسند

مسیحیت با نگرشی یک جانبه رویکردی صرفاً روحانی دارد و فقط به نجات روح بشر در آخرت علاقه مند است. پس درباره زندگی دنیوی چه باید گفت، به ویژه درباره بخش های زندگی اجتماعی و سیاسی؟

تفاوت گذاری میان حکومت و دین برای دین اسلام، امری بیگانه است؛ این یک اندیشه غربی و مسیحی است.

مسیحیت میان آنچه به خدا تعلق دارد و آنچه از آن قیصر است، تفاوت قائل می شود. پس وقایعی نظیر جنگ های صلیبی و استعمار را که تحت لوای مسیحیت صورت گرفته اند، چگونه می توان توضیح داد؟

 

ب.ديدگاه مسلمانان

 

كليات

اسلام خود را واپسین دین وحی شده می داند. این دین پیشتاز کلیه ادیان پیشین خود است و همه آنها را دربرمی گیرد. یهودیت به شکل یک جانبه ای فقط رویکردی دنیوی و مسیحیت فقط رویکردی روحانی دارد. اما اسلام در نقطه مقابل، دینی کامل و همخوان و به منزله حد میانه ای برای این ادیان است (ر.ک. سوره المائده،آیه 3 و سوره البقره، آیه 143 – دین وسط، بنا به تفسیر رایج). اسلام دربرگیرنده جسم و جان، حیات اجتماعی، سیاسی و دینی، سعادت دنیوی و اخروی است. اما مسیحیت در نقطه مقابل، جسم را فدای روح می کند. فقط به دین می پردازد و سیاست و حکومت را نادیده می گیرد. این دین ارزشی برای برای سعادت در این جهان قائل نیست و درعوض امید خود را متوجه ملکوت می سازد.

این گونه برداشت ها در میان مسلمانان کمابیش تا حد گسترده ای شایع هستند. باید اعتراف کرد که ویژگی هایی نه چندان اندک از تصویری که مسیحیت در سده نوزدهم از خود ارائه کرده، یک چنین دیدگاهی را از مسیحیت که در آن پیچیدگی های این دین به کل نادیده  گرفته شده، پر و بال داده است. به کار بردن اصطلاحاتی مانند «نجات روح خود» در «این دره آه و اشک» نمودهای واضحی از این رویکرد هستند. این دیدگاهی است به شدت منفی از جسم و به ویژه امور جنسی نیز در آن، حیطه اصلی گناهان قلمداد شده است؛ این برداشتی از مسیحیت به عنوان دینی شخصی است که در آن سیاست در مقام امری «ناپاک» و نظایر آن شمرده می شود. 

بسیاری مسلمانان زندگی رهبانی و عملکرد عدم اختیار همسر در راستای خدمت در حوزه ایمان را امری مشخصاً مسیحی و پدیده ای که مشخصه کلی مسیحیت است، می شمارند. آنان این امر را «گریز از جهان» (الفرار من الدنیا)می دانند که بنا به درک «سلیم» اسلامی امری مردود است. 

با این حال باید به این نکته اشاره کرد که این دیدگاه سنتی اسلامی از مسیحیت در سال های اخیر تاحدودی دستخوش تحول شده است. بارها پیش آمده است که مسلمانان علاقه خود را به  تلاش های کلیسای مسیحی برای آن ابراز کرده اند که در حوزه سیاست و عقاید عمومی گوش شنوایی در مسیر ترویج صلح و عدالت با نام فقرا و به حاشیه رانده شدگان بیابند. اندیشمندان مسلمان به الهیات شناسی نجات علاقه مند هستند، زیرا در این الهیات شناسی به تظلم های سیاسی و بی عدالتی های اجتماعی اعلام جنگ شده است.

 

جزئيات

 

یگانگی خدا پیام اصلی قرآن است. همزمان اسلام که قرآن آن را به وضوح به تحقق بخشیدن به عدالت اجتماعی موظف ساخته است، از همان آغاز در مکه جانب فقرا، یتیمان و ضعفا را گرفت و علیه ظلم های ثروتمندان جنگید. بشارت درباره رستاخیز محمد و برپایی روز جزا از سوی او از همان آغاز با این نیت اعلام می شد که به ثروتمندان نسبت به مجازات هایی هشدار دهند که اگر اصلاح نشوند، در انتظارشان خواهد بود. این بشارت که در کل دوران حضور پیامبر در مکه تسری می یافت، به آن نظام اجتماعی می تاخت که منافع ثروتمندان بر آن حاکمیت داشت. این امر در مکه به تعقیب و آزار جماعت کوچک مسلمانان انجامید.

هنوز مدتی طولانی از هجرت به مدینه در 622 میلادی نگذشته بود که جامعه ای با ساختارهای مستحکم  پیرامون پیامبر تشکیل شد. این جامعه قوت یافت و چیزی نگذشت که مکه و کل فضای عربستان را به زیر سلطه خود برد. به همین نسبت، وحی قرآنی در خلال ده سال توقف پیامبر در مدینه (32-622) نه فقط به ضوابطی درزمینه حیات معنوی (نماز، روزه، فضایل و گناهان) ، بلکه به زندگی در جامعه نیز می پردازد: عملکردهای مربوط به حیات فردی، خانوادگی و اجتماعی (عقد قراردادها، عقد پیمان های زناشویی و نحوه تقسیم ارث) ازجمله این موارد بود. ضوابط مربوط به حیات سیاسی (مقررات جنگی و تقسیم غنائم، وظایف رهبران، متعهد ماندن به مشورت متقابل) نیز در زمره آن بود و سرانجام به قوانین و ضوابط مربوط به زندگی روزمره، به انضمام قواعد مربوط به وضعیت غیرمسلمانان می رسیم.

منطقی است که سنت اسلامی از این سیر تحول تاریخی و تأکیدهای مربوط به آن در متن قرآن تأثیر پذیرفته و نظریه اسلام در مقام یک نظام حیاتی همه جانبه را از آن اخذ کرده است، نظامی که کلیه نیازهای انسان را برآورده می سازد: هم نیازهای جسم و هم نیازهای روح، الاسلام دین و دولة: اسلام هم دین و هم دولت است. این دین به جهان فانی (دنیا) و جهان باقی (آخرت) انسان می پردازد. «مسلمان نیک آن مسلمانی نیست که چنان در پی زندگی حاضر باشد که زندگی آینده را از نظر دور دارد؛ مسلمان نیک همچنین آن فردی نیست که این زندگانی را فدای زندگی آخرت می سازد؛ بیشتر باید گفت که مسلمان نیک آنی است که می داند چگونه هم از زندگی حاضر و هم از زندگی آینده به درستی بهره برد» (حدیث).

هرچند اسلام جدایی میان امر معنوی وامر دنیوی (و همچنین امور معطوف به زمان) را مردود    می شمارد، اما تفاوت میان آنها را به رسمیت می شناسد. در متون کلاسیک، میان عملکرد ستایش خداوند (عبادت) که امری تغییر ناپذیر شمرده می شود و مناسبت های اجتماعی (معاملات) که  تغییرپذیر به شمار می رود، تفاوت هایی ذکر شده است. در حدیثی درباره پاسخ پیامبر به این پرسش می خوانیم که رفتار صحیح در این جهان چگونه است: «شما درباره امور این جهان بهتر از من مطلع هستید» (انتم اعلمُ بامری دنیاکم). بیضاوی در تفسیر سوره الزخرف و المنافقون در این زمینه چنین می افزاید: «این خود دلیلی برای آن است که چرا پیامبران نه برای توضیح امور دنیوی،  بلکه برای تفسیر امور دینی فرستاده شده اند.»

در اسلام تکاپوهای مربوط به اصول اخلاقی و اجتماعی که ساختارهای اجتماعی را به زیر سؤال می برند، به ایجاد یک دین حکومتی در خلال حیات بنیانگزار آن منتهی شد، یعنی در خلال دوران وحی قرآنی. در دورانی که بی درنگ پس از آن بروز کرد، خلیفه، یعنی جانشین پیامبر، «سایه خدا بر زمین» و «امیر المؤمنین» است. به او و نمایندگانش پیش از هر چیز قدرت دنیوی و نه قدرت معنوی داده شده است، زیرا اسلام نه سلسله مراتب دینی را و نه کسب تکلیف رسمی از بزرگان و صاحب اختیاران دینی را بنا به ساختار کلیسایی می پذیرد. با این حال خلفاء برای امر به معروف و نهی از منکر دارای مسئولیتی دینی هستند. بنا به گفته لوئی ماسینیون (1962-1883) اسلام «حکومت برابر خواهانه دینی از سوی غیرروحانیون» است. از این روز از زمان تأسیس حکومت های اسلامی مدرن، اسلام در مقام دین و حکومت منطقاً به دین حکومتی (دین الدولة) بدل شده است، البته صرف نظر از استثناهایی اندک مانند سوریه یا یمن. در نقطه مقابل، در خارج از جهان عربی شمار بسیاری از کشورهای دارای اکثریت جمعیتی مسلمان، نظامی غیردینی دارند و به نظر می رسد که  می خواهند این ساختار را هم حفظ کنند (ترکیه، سنگال، مالی، نیجریه و ...).

از آغاز سده بیستم، برخی اندیشمندان مسلمان از  جنبه های منفی دین حکومتی آگاهی یافتند. از یک سو در یک چنین نظام سیاسی، دین دست حکومت را می بندد، حکومت نیز امکان دارد به سهولت به ابزار یک ایدئولوژی مذهبی بدل گردد. به ویژه آن که دین نیز به معنای دقیق تر کلمه در یک چنین نظامی آسیب می بیند. چنین دینی اغلب به ابزاری در دست حزب حاکم بدل می شود، به گونه ای که برای نمونه موعظه ها در مساجد نیز در کنترل مأموران حکومتی قرار می گیرد. به این ترتیب بود که در جهان اسلام نیز چندین دهه پیش  ندای جدایی میان دین و حکومت و حتی ندایی برای تشکیل حکومت غیردینی به گوش رسید.

این عقاید در مصر، سوریه، مغرب و پاکستان بازتابی یافتند، بگذریم از اندیشه های سوسیالیستی و مارکسیسیتی که در سراسر جهان اسلام به چشم می خورد. از سوی دیگر، گروه های محافظه کار به شدت با این امر مخالفت می ورزند. آنان اندیشه حکومت غیر دینی را «کفری غربی و مسیحی» می خوانند و در این زمینه تا جایی پیش می روند که کشورهای مسلمان متجدد را به عدم وفاداری به قرآن متهم می کنند. شمار بسیاری از مسلمانان در حدفاصل میان این دو گرایش در دودلی به سر می برند، یعنی تلفیق کامل و جدایی کامل دین و حکومت. از یک سو، آنان بر مزایای دین حکومتی ارج  می نهند، یعنی تا زمانی که تدریس علوم دینی در مدارس را پیش می برد و با خطر کمرنگ شدن عمل به اعتقادت دینی مقابله می کند. از سوی دیگر، آنان شاهد این امر نیز هستند که یک دین حکومتی به ندرت مشوق ایمانی ناب، متکی بر مسئولیت فردی و اختیاری است.

 

پ. ديدگاه مسيحي

 

1. انسان شناسی مسیحی

نه در عهد عتیق و نه در عهد جدید چیزی درباره جدایی جسم و روح و یا بی ارزش بودن جسم آمده است. براساس کتاب مقدس، موجود انسانی به معنای جسمی مجهز به حیات و روح است. بنا به تصورات کهن تر در کتاب مقدس، سراسر وجود انسان فنا می شود یا به جهان مردگان می رود. به مدت زمانی طولانی نیاز بود تا اظهارات مربوط به رستاخیز روح به کتاب های کتاب مقدس راه یابد (دانیال، باب 12، آیه های 3-2). تازه در پایان عهد عتیق، به ویژه در کتاب های حکمت است که از «رستاخیز عادلان» سخن می رود. در عهد جدید رستاخیز عیسی و رستاخیز ایمانداران در او، بخش اساسی پیام این عهد را تشکیل می دهد. انسان ها همراه با تن خود رستاخیز می کنند.

جسم در مقام «جسم معنوی» در تکامل مشارکت می جوید (ر.ک. اول قرنتیان، باب 15، آیه 44). هنگامی که پولس می گوید که «گوشت» قادر نیست وارث ملکوت خداوند باشد (اول قرنتیان، باب 15، آیه 50) و ایمانداران نباید اجازه دهند که «گوشت» برایشان تصمیم گیری کند (ر.ک. رومیان، باب 8، آیه های 9-4)، این به معنای عدم توجه به جسم و بعد جسمی انسان نیست. «گوشت» ( به یونانی: sarx) برخلاف «جسم» ( به یونانی: soma) بیشتر به معنای انسان گناهکار و مقاومتش علیه خداوند است. از این رو صحیح است که نه به «خواسته های گناه آلود گوشت»، بلکه به روح خداوند سرسپاریم تا ما را رهنمون شود (ر.ک. غلاطیان، باب 5،آیه های 26-13). روح خداوند جسم انسان را مغلوب نمی سازد، بلکه جسم او از طریق روح خداوند حیات نیز می یابد (ر.ک. رومیان، باب8،آیه11).

بعدها با نفوذ فلسفه یونانیِ ِافلاطون (347-427 پیش از میلاد) و فلوطین (270-205) بر اندیشه مسیحی در سده های آغازین مسیحیت، روح انسانی در ازای جسم او مورد تأکید قرار گرفت. این امر به ویژه در گنوسیسم به یک اندیشه بنیادی جسم ستیزانه، جهان ستیزانه و تاریخ ستیزانه می انجامد که بی شک بر مسیحیت نیز تأثیراتی برجای گذاشته است. اما کلیسا نیز تا حدودی از گنوسیسم فاصله گرفته است. به ویژه این باور که نه تنها روح انسان به کمال می رسد، بلکه جسم نیز رستاخیز می کند، به معنای مردودشمردن روح باوری تک بعدی است. خداوند انسان را درمقام موجودی یکپارچه از روح و جسم آفریده است. انسان در مقام یک کلیت، با همه ابعاد وجودی اش (برای نمونه حتی درامور جنسی) باید از قدرت گناه و مرگ رهایی یابد و به سوی آزادی و شکوه فرزندان خدا رهنمون شود (ر.ک. رومیان، باب 8، آیه 21).

 

2. دین و حکومت. ایمان و سیاست

اگر از دیدی تاریخی بنگریم، مسیحیت و اسلام به شکلی قابل مقایسه با یک دیگر بسط یافته اند. این دو دین در سرآغازهای خود پیامی معنوی را که دربرگیرنده تعاریفی اجتماعی نیز بود اعلام داشتند، پیامی که پرسش هایی را درزمینه ساختارهای ناعادلانه سیاسی و اجتماعی مطرح می کرد. به ویژه موفقیت در همین پیام دینی بود که به این ادیان جایگاه برتری را در جامعه بخشید، تا آنجا که هر دو، یعنی هم مسیحیت و هم اسلام به ادیان حکومتی بدل شدند.

مسیحیت تازه در سده چهارم تاریخ خود در زمان قیصر کنستانتین (که از 306 تا 337 حکومت کرد) و همچنین تئودوسیوس اول (که از 379 تا 395 حکومت کرد)  دینی حکومتی شد. البته در هیچ بخشی از عهد جدید، به اندیشه «حکومت مسیحی» اشاره ای نشده است. عیسی نه حکومتی بنا و نه جامعه ای مسیحی در رقابت با دیگر جوامع سیاسی تأسیس کرد. فرد مسیحی شهروندی در میان دیگر شهروندان و دارای همان وظایف و تعهداتی است که دیگر شهروندان برعهده دارند، حتی اگر نخبگان حاکم بر کشوری که او در آن می زید، از کافران باشند.

با توجه به این مشکلات است که می توان دیدگاه عیسی و عهد جدید را به مردود شمردن دو نکته خلاصه کرد:

شکوه و قدرت دنیوی مردود و در ازای آن ملکوت خداوند ستایش شد. «پادشاهی من از این جهان نیست» (یوحنا، باب 18،آیه 36)؛ «مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا!» (متی، باب 22،آیه 21 در اناجیل نظیر؛ متی باب 17،آیه 27)، امری که همچنین به این معناست: توجه نشان دادن به حقوق و مطالبات حاکمان دنیوی که اقتدارشان از خداوند ناشی می شود. عیسی هر بار که مردم می خواستند او را پادشاه خود کنند، از این امر شانه خالی می کرد (یوحنا باب6،آیه 15؛ باب 12،آیه های 36-12؛ در روز نخل). یکی از دلایل مرگ عیسی دلسردی مردم بابت خوارشماری قدرت دنیوی از سوی او بود، زیرا آنان انتظار مسیحایی پیروزمند را می کشیدند. مسیحیتی که «پیروزی خواه» باشد، از قدرت جهانی به شادی درآید و برای خود مدعی این قدرت شود، با اناجیل در تناقض خواهد بود. مسیحیت «دین صلیب» است و تنها موفقیتی که در راه نیل به آن تلاش می کند و باید تلاش کند، روی آوردن قلب به خدای یکتاست.

مسیحیت هرگونه بی عدالتی را در حوزه سیاسی و اجتماعی مردود می شمارد. زندگی شخص عیسی از تقابلی پیگیر و گاه علنی با هرگونه حاکمیت دینی و غیردینی تشکیل شده بود که حقوق بشر، به ویژه حقوق فقرا را خدشه دار می ساخت. این یکی دیگر از علل مرگ او بود. بشارت شادمانه ملکوت خداوند که مخاطب آن به ویژه فقرا هستند، باید به خواسته های قیصر (یعنی قدرت سیاسی و دنیوی) مرجح دانسته شود. عشق به خداوند را نمی توان از عشق به همنوع مجزا دانست؛ عشق به انسان ها، مدرک اثباتی برای عشق به خداوند است. این امر در بالاترین حد خود می تواند به معنای فداکردن زندگی خود برای همنوعان باشد (یوحنا، باب 15،آیه 13؛ متی باب 25، آیه 40؛ اول یوحنا باب 3،آیه 16؛ باب 4، آیه 20). امکان دارد کشمکش ها تا ایثار جان فرد مسیحی برای برادران و خواهرانش و احتمالاً تا مخالفت و سربرداشتن علیه نوعی آشکار از بی عدالتی پیش رود. به این معنا، تعهدپذیری سیاسی بخشی جدانشدنی از وظایف فرد مسیحی به شمار می رود.

 

از زمان قیصر کنستانتین و تئودوسیوس اول به بعد، مسیحیت برای قرن ها، دین حکومتی بود. این دین تا به امروز این وضعیت را در برخی کشورها به شکل ضعیف تر حفظ کرده است. از این گذشته، ضعف و خلاء ساختارهای سیاسی در خلال مراحل پایانی امپراتوری روم دستگاه پاپی را به آنجا سوق داد که دست به اعمال قدرت سیاسی زند. این امر خاستگاه ایجاد دولت کلیسایی بود. هنگامی که بعدها در عمل  همه ساکنان مسیحی شدند، نظریه دو قطب رواج یافت، یعنی اصل قطب معنوی و دنیوی که هر دو به شکل یکپارچه در اختیار پاپ قرار داشت که خود را موظف  می دید نقش جانشین پادشاهان و قیصر را بازی کند. این اتحاد دو قوه در یک نهاد و یک فرد به آنجا انجامید که کلیسا اقداماتی را مقرر و حتی خود به جریان اندازد و به اجراء گذارد که آشکارا  با روح اناجیل ناهمخوان و حتی با آن در تضاد بود: جنگ های صلیبی، اقدامات استعماری و امپریالیستی، تفتیش عقاید و بسط «قدرت دنیوی». 

شورای دوم واتیکان اقدامی سرنوشت ساز را برای بازگشت به روح اناجیل به تحقق نشاند. این شورا خواستار استقلال یافتن کلیسا (و دین) از قدرت سیاسی و انفکاک قدرت سیاسی از کلیسا (ودین) شد، در حالی که همزمان این خواسته را مطرح کرد که در حل مسائلی که به هر دو حوزه مربوط می شود، همکاری صورت گیرد. این شورا همزمان این حق را برای جماعات دینی قائل شد که بنا بر معیارهای اناجیل بر جامعه اعمال نفوذ کنند. صدور بیانیه الهیات شناختی بارمن در 1934 برای کلیسای انجیلی  بسیار مهم است.

 

3. زندگی در جهان فانی و جهان باقی

رستاخیز عیسی به منزله مقدمه ای برای آخرالزمان است. زندگی جاودان از هم اکنون آغاز شده است: «من رستاخیز و حیات هستم.» (یوحنا، باب 11، آیه 25؛ ر.ک. باب 5، آیه 24؛ اول یوحنا، باب 3، آیه 14؛ رومیان باب 6، آیه5). «و زندگی جاوید از این راه به دست می آید که تو را که خدای واقعی و بی نظیر هستی و عیسی مسیح را که به این جهان فرستاده ای، بشناسند.» (یوحنا باب 17،آیه 3؛ ر.ک. باب 3،آیه های 16-15؛ باب 5،آیه 24؛ باب 6، آیه های 40 و 47). زندگانی جاوید آغاز شده، اما به پایان نرسیده است. مسیح در کشاکش میان «از هم اکنون» و «هنوز نه» می زید. زیرا انتظار نجات کامل، در رستاخیز عیسی و در ایمان مسیحی هنوز به طور کامل تحقق نیافته است. جهان باید به قدرت روح القدس همچنان متحول شود، با این هدف که تا آنجا که میسر است به اراده خداوند نزدیک تر گردد.

تکامل خلقت در روح خدا تازه با بازگشت مسیح محقق می شود که پایان جهان و به این ترتیب پایان زمان و تاریخ را نقش خواهد زد. جهان دیگری پدید نخواهد آمد، بلکه این جهان به تدریج نو و متحول خواهد شد، همان جهانی که ما در آن می زییم، با همان افراد، اما به شکل تغییریافته و کامل. این امید، صرفاً یک رویای آرمانی نیست، زیرا در شخص عیسی مسیح، بشارت او، فدا ساختن زندگی اش و رستاخیزش ریشه دارد. این امید همزمان واقع گرایانه باقی می ماند؛ فرد مسیحی می داند که بهبود بشر و جهان تا زمان بازگشت مجدد مسیح هنوز ناقص خواهد بود.

ایمان مسیحی خواستار تلاش همه جانبه برای خدمت به جهان است تا به آن یاری رساند که پیام انجیل جهان را فراگیرد و به تقدیر راستین آن بینجامد. انجیل همچنین خواستار تلاش برای رفاه بشر است. به انواع گوناگونی می توان به این امر مبادرت ورزید: همکاری با حزبی سیاسی که در مکانی مشخص و در زمانی معین  می تواند مناسب ترین ابزار برای آن باشد که ارزش های انجیلی را به همراه دیگر ارزش ها – حتی با ارزش های غیرمسیحی و الحادی – در عمل به اجراء بگذارد؛ یا همکاری فعالانه در یک اتحادیه ؛ یا مبادرت به خدمتی اجتماعی به یکی از انحاء. زندگی در تعمق نیز سهمی به سزا در غنای زندگی بشری ایفا می کند. با این حال آموزه های مسیح را هرگز نمی توان با برنامه ای سیاسی همسان دانست. از این رو ازخودگذشتگی مسیح متضمن رفتاری انتقادی درقبال هر نظام سیاسی و اجتماعی نیز هست، با بذل احترامی بایسته به استقلال ساختارهای زمانه و انتقاد از خود و کلیسا به میزان لازم. 

 

 

 

ت. مسيحيان پاسخ مي دهند

 

1.جسم و جان

باید بر وحدت ماهیت انسانی تأکید ورزید. انسان در مقام جلوه ای از خدا، واحدی یکپارچه از روح و جسم است. بر همین اساس، جسم و به این ترتیب حتی امور جنسی نیز شایسته ارج و احترام هستند.

 

2. دین و حکومت

باید به سوءاستفاده و خیانت به پیام عیسی در طول تاریخ مسیحیت اعتراف کرد، و البته همزمان باید بافت تاریخی زمانه را نیز در هر یک از موارد به شمار آورد. همزمان مسیحیان و مسلمانان باید هریک به تنهایی و نیز به طور مشترک نسبت به تاریخ خود دیدی انتقادی داشته باشند. باید انتقاد هوشمندانه از تاریخ مشترک مسیحی – اسلامی را تشویق کرد، یعنی هم از سوی مسلمانان و هم از جانب مسیحیان. در عین حال، نباید نگاه را فقط متوجه گذشته ساخت، بلکه باید آن را متوجه آینده نیز ساخت و به طور مشترک برای استقرار نظامی سیاسی وارد عمل شد که آزادی سیاسی و توجه و احترام متقابل را ترویج می دهد. 

 

3.جهان خاکی و جهان باقی

باور به زندگی پس از مرگ نباید به بی تفاوتی نسبت به مشکلات این جهان و چشم پوشی از تلاش برای برطرف کردن آنها بینجامد. در نقطه مقابل، ایمان باید انگیزه ای برای خدمت به برادران و خواهرانمان، به ویژه به نیازمندان شود. این ایمان باید امید و خواست ما را برای رسیدن به جهانی بهتر تقویت کند و همزمان ما را یاری رساند، طرح ها و برنامه های انسانی را با ملکوت خداوند یکسان ندانیم. تازه در این صورت است که عدالت به تمامی اجرا می شود. در روز قیامت مردم را براساس اعمالشان به داوری می گذارند و به ویژه بر این اساس که درقبال فقرا و به حاشیه رانده شدگان چه رفتاری داشته اند. در این زمینه انجیل و قرآن با هم همخوانی دارند. احترام به «حقوق خداوند» (حقوق الله) با احترام گذاشتن به حقوق بشر (حقوق الانسان) آغاز می شود. فرمان عشق به خداوند که ریشه در کتاب مقدس دارد، متضمن فرمان عشق به بشر و در نتیجه احترام به حقوق انسان هاست.

 

Contact us

J. Prof. Dr. T. Specker,
Prof. Dr. Christian W. Troll,

Kolleg Sankt Georgen
Offenbacher Landstr. 224
D-60599 Frankfurt
Mail: fragen[ät]antwortenanmuslime.com

More about the authors?