German
English
Turkish
French
Italian
Spanish
Russian
Indonesian
Urdu
Arabic
Persian

مرگ – داوری – حیات جاودانی

مرگ

 

دیدگاه مسیحی

رستاخیز مردگان و حیات جاودانی

افرادی هستند که در سالخوردگی و به دنبال یک زندگی پربار و طولانی از دنیا می روند. اما کودکان و جوانانی هم هستند که به سبب بیماری، گرسنگی یا سرما و در نتیجه سوانج یا فجایع طبیعی جان می بازند. تنها خدا آگاه است که چه تعداد از انسان ها به دلیل بی توجهی و بی دغدغگی همسایگانشان جان         می بازند، کسانی که نه نان و نه داروهایشان را و نه زمین و نه خانه هایشان را با این افراد تقسیم می کنند؛ یا مرگ به سبب خشونت از سوی کسانی که ترجیح می دهند به جای تلاش برای رسیدن به صلح، جنگ را رواج دهند.

 

 هنگامی که مسیحیان می گویند به رستاخیز مردگان و حیات جاودان ایمان دارند، این بدان معنا نیست که می خواهند از مرگ و رنج بگریزند.

 برای آنان فقط مسأله این نیست که همنوعانِ زیان دیده و منزوی شان را با سخنانی درباره یک زندگی بهتر پس از مرگ تسلی دهند.

 هنگامی که مسیحیان می گویند که به رستاخیز مردگان و زندگانی جاودان ایمان دارند، منظورشان این است که چنین بگویند: «ما ایمانی راسخ و امیدی معتمدانه در دل داریم: همان گونه که مسیح براستی از مرگ برخاسته و برای ابد می زید، به همین نسبت هم، نیکوکاران پس از مرگشان برای ابد با مسیحِ رستاخیز کرده زندگی خواهند کرد و او آنان را در روز واپسین برمی خیزاند» (کتاب آموزه های کلیسای کاتولیک، بند 989). ما ایمان داریم که به آن فراخوانده شده ایم که با همه هستی شادمانه خود به گونه ای بسیار زیباتر از آنچه تصور کرده و رویایش را در سرداشته ایم، به حیات ادامه دهیم، زیرا این خداست که این زندگی را نصیب ما می سازد.

 

او خدای مردگان نیست

کتاب هایی که کتاب مقدس را تشکیل می دهند، انباشته از حکایات هستند. در اینجا مردم از طرح ها و اهدافشان سخن می گویند. از شادی هایشان هنگامی که زندگانی سرِ آشتی و مساعدت با آنان دارد. از     غم ها و سرخوردگی هایشان، هنگامی که با مصیبتی مواجه می شوند. از شرارت هایی که از آنان سرمی زند و از قوای شری که در وجودشان هست. آنان می پرسند: چرا ما به این دنیا آمده ایم؟ همه این تلاش ها به چه کار می آید، چراکه هر انسانی می داند که سرآخر محکوم به مرگ است؟ چرا یک نفر از عمری طولانی بهره مند می شود، در حالی که آن دیگری پیش از آن که بتواند به شکل واقعی زندگی اش را آغاز کند، از جهان می رود؟ اینها پرسش هایی هستند که انسان به خودی خود قادر به یافتن پاسخی قانع کننده برای آنها نیست.

مردمانی که داستان زندگی شان در کتاب مقدس برایمان حکایت می شود، از حد و مرزهای خود آگاه هستند. اما به تجربه ای امیدبخش تن می دهند که از این حد و مرزها فراتر می رود. آنان احساس می کنند که درقبال خداوند قلبی گشوده دارند. این همان خداست که آنان به او امید می بندند.

عیسی در بشارت خود خاطرنشان کرده است که مردگان از مرگ برخواهند خاست. هنگامی که لازار، دوست عیسی از دنیا رفت، عیسی به خواهر او مارتا همان چیزی را گفت که خطاب به هر زن و مردی که در کنار گور خواهر یا برادرش سوگوار باشد، می گفت: 

«من قیامت و حیات هستم. هرکه به من ایمان آورد، اگر مرده باشد، زنده گردد» (انجیل منسوب به یوحنا، باب 11، آیه 25).

در روز عید پاک، خدا از راه عیسی مسیح نشان داد که از مرگ قوی تر است. گور عیسی خالیست و عیسیِ رستاخیزکرده به شاگردانش ظاهر می شود، به آنان دست ها و پاهایش را که بر آنها اثر فرورفتن میخ های صلیب وجود دارد، نشان می دهد و می گوید: «دست ها و پاهایم را ملاحظه کنید که من خود هستم» (لوقا، باب 24، آیه 39).

رستاخیز عیسی به آنان این اطمینان خاطر را می بخشد که ما نیز به همراه او از مرگ برخواهیم خاست، همان گونه که پولس قدیس چنین خاطر نشان می کند: «و اگر روح او که عیسی را از مردگان برخیزانید در شما ساکن باشد، او که مسیح را از مردگان برخیزانید، بدن های فانی شما را نیز زنده خواهد ساخت به روح خود که در شما ساکن است» (رساله به رومیان، باب 8 ، آیه 11).

عیسی چنین بشارت می دهد: «و از این تعجب مکنید زیرا ساعتی می آید که در آن جمیع کسانی که در قبور می باشند، آواز او را خواهند شنید و بیرون خواهند آمد؛ هرکه اعمال نیکو کرد، برای قیامت حیات و هر که اعمال بد کرد، به جهت قیامت داوری» (انجیل منسوب به یوحنا، باب 5، آیه 29-28).

 

مردگان چگونه برخواهند خاست؟

زبان و کلام ما، به همین جهان و واقعیت های آن استناد دارند. ما برای جهان و واقعیت های الهی از کلام محروم هستیم. این تجربه را مسیحیان نخستین هم داشتند، هنگامی که پرسیدند: رستاخیز مردگان چگونه خواهد بود؟ بر سر جسمی که در گور می پوسد، چه خواهد آمد؟ آیا انسانی که عقب افتاده است، پس از قیامت نیز عقب افتاده خواهد بود؟ آیا کودکی که از دنیا می رود، در بهشت به فردی بزرگسال تبدیل       می شود؟ تکلیف آن کسانی که در امید به خدا و با ایمان به عیسی مسیح از جهان رفته اند و یا خواهند مُرد چه خواهد بود؟

ما در قبال این پرسش ها – و پرسش های متعدد دیگر – پاسخی بهتر از این نداریم که باید به عیسیِ رستاخیزکرده نگریست که در جلال و شکوه می زید و همزمان باید به نشان رنج های سنگین اش،        جراحت هایی که بر بدن خود دارد و رنج هایی که از طریق آنها زندگانی اش را برای ما فدا کرده است، بنگریم. گورِ خالی، نشانه های میخ ها بر بدن مسیح از یک سو و تجلی نو و پر رمز و راز عیسیِ رستاخیزکرده از سوی دیگر به ما اجازه می دهند اظهار کنیم که مردگان با جسم هایشان برمی خیزند،   جسم هایی که همزمان متفاوت هستند، از آن رو که جلال و شکوه یافته اند، درست مانند دانه گندم که به زمین می افتد، در مرگش دگرگون می شود تا محصولی را بازآورد (مقایسه کنید با یوحنا، باب 12، آیه 24).

«برخاستن از مرگ به چه معناست؟» در مرگ، به هنگام جدایی روح از جسم، کالبد انسان دستخوش پوسیدگی می شود، در حالی که روح او به سوی خداوند می رود و در انتظار آن می ماند که زمانی با جسمِ جلال یافته خود از نو یگانگی یابد. سپس خداوند با قدرت مطلق خود به جسم ما، حیات نامیرا خواهد بخشید، به این شکل که آن را به قدرتِ رستاخیز مسیح بار دیگر با روحمان یگانه می سازد» (کتاب     آموزه های دینی کلیسای کاتولیک، بند 997).

با توجه به این رمز و راز مربوط به زندگی و محبت که مبتنی بر «قدرت مطلق» الهی است، پولس قدیس خطاب به جمع هوادارانش در کورینت، چنین می گوید: «...چیزهایی را که چشمی ندید و گوشی نشنید و به خاطر انسانی خطور نکرد، یعنی آنچه خدا برای دوستداران خود مهیا کرده است» (رساله اول پولس به قرنتیان، باب 2، آیه 9).

هنگامی که ما در مراسم عشای ربانی شرکت می کنیم، جسم خدای رستاخیزکرده را به شکل خوراک وارد بدن خود می کنیم. عشای ربانی وثیقه ای برای حیات جاودانی است. «دریافت عشای ربانی، به معنای آمادگی برای جلال یافتن جسممان توسط مسیح است» (کتاب آموزه های کلیسای کاتولیک، بند 1000).

«پس هر که جسد مرا می خورد و خون مرا می نوشد، در من می ماند و من در او» (انجیل منسوب به یوحنا، باب 6، آیه 54).

جسم و جان ایمانداران در انتظار برخاستن از مرگ از هم اکنون در منزلت «تعلق به مسیح» مشارکت دارند. از این روست که از انسان خواسته می شود، جسم خود و همچنین جسم دیگران و بویژه دردمندان را محترم شمارد (مقایسه کنید با کتاب آموزه های کلیسای کاتولیک، بند 1004).

«جسم ... برای خداوند است و خداوند برای جسم. و خدا خداوند را برخیزانید و ما را نیز به قوت خود خواهد برخیزانید. آیا نمی دانید که بدن های شما اعضای مسیح است؟ ... و از آن خود نیستید... پس خدا را به بدن خود تمجید نمایید!» (رساله اول به قرنتیان، باب 6، آیه 15-13، 20-19).

 

مسیحیان و مرگ

مرگ برای انسان ها هراس آور است، حتی برای آن عده که به خدا اعتماد و ایمان دارند. زیرا مرگ به معنای وداع و جدایی است. آدمی باید هر آنچه را که در زندگی داشته است، از اشیاء تا اشخاص، بگذارد و زمین را ترک گوید. هرکس سرانجام از دنیا می رود و آن هم با دستان خالی.

هیچ فرد محتضری نباید از هراس خود شرمسار باشد. حتی عیسی نیز بر روی صلیب پدر خود را ندا داد. هر فرد محتضری، هنگامی که ساعت های واپسین عمر او فرارسید، می تواند همراه با مسیح، خدا را ندا دهد. درست مانند تبهکارانی که همراه با عیسی به صلیب کشیده شدند، هر انسانی می تواند بر منجی اعتماد کامل بندد، همان فردی که گفت: «هر آینه به تو می گویم امروز با من در فردوس خواهی بود» (لوقا، باب 23، آیه 43). در همراهی با عیسی هر فرد محتضری می تواند اطمینان داشته باشد که خداوند رحمان و رحیم همه هراس ها را به شادی تبدیل و دستان خالی را پر می کند. «از نظر آنانی که همراه با لطف و مرحمت مسیح از دنیا می روند، مرگ به معنای مشارکت در مرگ خداوند است تا بتوان در رستاخیز او نیز شرکت جست» (کتاب آموزه های کلیسای کاتولیک، بند 1006).

ما ایمان داریم که پس از مرگ با خدا ملاقات خواهیم کرد. چشمانی که مرگ آنها را بسته است، گشوده خواهند شد. ما همگی در پیشگاه خدا قرار داریم، هرکس با حکایت زندگی خود، عشق خود و گناهان خود، با همه آن نیکی ها و شرارت هایی که از او سرزده است و با محبتی که نسبت به خدا و همنوع خود داشته و یا با عملی که با آن به زیان خود عمل کرده است. ما ایمان داریم که این ملاقات، حیاتی است.

پیامبران اسرائیل و شخص عیسی از این تجربه به عنوان یک داوری سخن می گویند. چشمان خدا تا ژرفنا را مشاهده می کنند. از او نمی توان چیزی را پنهان کرد و نمی توان چیزی را واژگونه و زیبا جلوه داد. او که عدالتش بی پایان است، می داند که ما ناتوان هستیم و این نکته را مورد ملاحظه قرار می دهد. او که رحم و شفقتش بی پایان است، شاهد آن هست که آیا ما به ناتوانی هایمان با فروتنی اعتراف می کنیم و یا همه چیز را از رحم و شفقت او انتظار داریم. در این داوری، حکم ابلاغ می شود: پاداش یا جزا، سعادت یا مشقت، آغوش ابراهیم یا آتش جاودانی، سروده های ستایش آمیز یا فعان و دندان ساییدن (مقایسه کنید با متی، باب 8، آیه 12)، ترنم در تالارهای عروسی یا بی فایده بر درهای بسته کوفتن (مقایسه کنید با متی، باب 25، آیه 13-1). اینها تصاویری است که انسان را تحت تأثیر قرار می دهد. این به کسانی گفته شده است که در حال طی طریق هستند تا بتوانند به مسیحیت بگروند، زندگی خود را تغییر دهند و در محبت مسیح قوت یابند: در ایمان، امید و محبت.

 

بارخدایا، زندگیِ ایماندارانت

نه از آنان ستوده، بلکه بر آنان دگرگون خواهد شد.

و آن هنگام که سرپناه های زیارت زمینی مان فروریزند،

در آسمان، مأمنی جاوادان برایمان مهیا می شود.

(از پیشگفتار نیایش برای مردگان)

 

مرگ: به منزله نشانه ای از پایان زندگی دنیوی و آغاز زندگانی جاودان است. روح از جسمِ فانی جدا      می شود و در یک داوری ویژه، خدا را ملاقات می کند. در روز قیامت، هنگامی که عیسی با جلال و شکوه خود بازمی گردد، همه مردگان برخواهند خاست و روح های آنان با جسمشان متحد می شود، صالحان با کالبدهایی شکوه و عظمت یافته و نفرین شدگان با کالبدهایی انباشته از درد و رنج.

داوری: این داوری ویژه (= داوری تک تک افراد) با داوری روز قیامت یا روز رستاخیز تفاوت دارد. داوری ویژه بی درنگ پس از مرگ رخ می دهد. طی آن درباره تعلق ابدی شخص به جمع برگزیدگان یا طرد نهایی و قطعی او از این جمع تصمیم گیری می شود. سپس در حکم نهایی صادره پس از آن، این نکته روشن   می شود که فرد تا چه حد کوشیده است در زندگی زمینی خود به اراده الهی عمل کند و به عیسی مسیح ایمان داشته باشد. این حکم، قطعی و نهایی است. داوری واپسین (داوری جهانی) به روز قیامت مربوط   می شود، یعنی همان روز ظهور مجدد مسیح که بازمی آید تا ملکوت الهی، یعنی ملکوت خود را به طور کامل اعلام دارد. در آن روز همه مردگان برخواهند خاست. تک تک افراد در حضور تمامی ملت هایی که به حضور مسیح فراخوانده شده اند، با روح و جسم خود داوری خواهند شد (مقایسه کنید با متی، باب 25، آیه 32).

حکم: حکم، اراده آزادانه انسان در خلال زندگی زمینی اش را به سنجش گذاشته است. کسی که آگاهانه و داوطلبانه از خدا دل بریده است، در میان برگزیدگان جایی ندارد؛ تقدیر او را در میان طردشدگان رقم     زده اند «در آتش جاودانی که برای ابلیس و فرشتگان او مهیا شده است» (متی، باب 25، آیه 41): این همان «جهنم» است. برای کسانی که هرچند به خدا و پسرش مسیح ایمان دارند، اما برای ملاقات با او در زمان مرگشان هنوز به طور کامل آمادگی ندارند و البته صاحب شایستگی هستند، این زمان، دوران پاکسازی، انتظار و بالندگی است که به آن به اصطلاح Purgatorium  (برزخ) می گویند: آنان در آنجا به امید راهیابی به کمالِ پیوند با خدا در انتظار می مانند. در این میان، دعای خیر ایمانداران پشتیبان آنان است. درباره برگزیدگانی که در خلال حیات زمینی خود از محبت مسیح سرشار بوده و امکان دگرگونی در خود را از راه این محبت را فراهم کرده اند، کلام مسیح مصداق می یابد: «بیایید ای برکت یافتگان از پدر من و ملکوتی را که از ابتدای عالم برای شما آماده شده است، به میراث گیرید» (متی، باب 25، آیه 34). آنان خدا را همان گونه که هست مشاهده می کنند و به او شباهت دارند (مقایسه کنید با اول یوحنا، باب 3، آیه 2)؛ آنان در پیوند ابدی با او به سر می برند. آنان در «بهشت» هستند.

 

حیات جاودان

هراس نداشتن از هیچکس، حتی از ناتوانی های شخصی؛ همان انسانی بودن که خدا زمانی که انسان را به نام خود خواند، در نظر داشت؛ در کنار خدا زیستن، زیستن با سراپای وجود، زیستن برای ابد، نه در آرامشی ابدی، بلکه در انبوهی غیرقابل تصور از صلح، نور و محبت – چه کسی می تواند دقیقاً بگوید که این موقعیت ها چگونه می تواند باشد؟

یکی از نیاکان بزرگ کلیسا، یعنی آگوستین قدیس، چنین نوشته است: 

«... آنگاه همه ما آزاد خواهیم بود و خواهیم دید، خواهیم دید و محبت خواهیم ورزید، مبحت خواهیم ورزید و اندیشه خواهیم کرد. بنگر، این همان چیزی است که در نهایت رخ می دهد و پایانی نخواهد داشت.»

پیامبران اسرائیل و یوحنای قدیس، این پیامبر مسیحی آخرالزمانی، به شکل تمثیل از آن سخن می گویند که زندگی نوین برای ما چگونه می تواند باشد. آنان از بهشت در مقام مکانی ناشناخته در جایی فراسوی ابرها سخن نمی گویند. بهشت آنجاست که خدا یافت می شود، جایی که انسان ها در مقام قوم او با او می زیند. زمینِ کهنه گناه آلود که به دست انسان ها ویران شده، محو و ناپدید شده است. زمینی نوین به عنوان وطن در خدمت انسان است، زمینی که انسان ها، یعنی قوم خدا در آن در کنار او می زیند و با یافتن بصیرت برای نظاره خدا، در سعادتی زائدالوصف می زیند. خدا خود نور و زندگی آنان است. از این رو، دیگر به خورشید و ماه نیازی نیست. و در اورشلیمی نوین دیگر خانه هایی از سنگ و معبدی برای ملاقات با خدا وجود ندارد. خدا آنجاست و در میان مردم می زید.

زمینی نوین و حاصلخیز خواهد بود که در کتاب مقدس برای آن انبوهی از تمثیل ها آورده شده است: چشمه هایی که در بیابان ها جاری می شوند؛ درختانی که می بالند و دوازده بار در سال میوه می آورند. جهانی که در آن دیگر هیچ موجود زنده ای بیشتر از موجود زنده دیگر در معرض خطر نیست: گرگ در کنار گوسفند زندگی می کند؛ آنها می توانند بدون تهدید کردن یکدیگر در کنار هم زندگی کنند. نوزاد دستش را داخل سوراخ مار فروخواهد کرد و مار او را نیش نخواهد زد (مقایسه کنید با اشعیاء، باب 11، آیه 8-6).

انسان ها درمی بایند که انسان بودن به تمام معنا و به شکل تمام و کمال به چه معناست: دیگر از بیماری، مرگ، تنهایی، غمگساری، اشک، نفرت، دشمنی و ظلم خبری نخواهد بود.

تمثیل های دیگری هم وجود دارد، زیرا هرگز نمی توان برای توصیف این انبوه سرشار، زبان کاملی یافت: چشمان نابینایان گشوده خواهد شد، گوش های ناشنوایان باردیگر گشوده می شود، افلیج مانند آهو خواهد جهید و زبانِ الکنان از شادی فریاد خواهد کشید (مقایسه کنید با اشعیاء، باب 35، آیه 6-5). شمشیر و نیزه دیگر به کار نخواهد آمد؛ آنها را خواهند شکست تا از آنها خیش و چاقوی تاک بسازند. دیگر کسی به فکر جنگ نخواهد بود. هرکس می تواند در زیر ساقه های تاک خود و یا درخت انجیر خود بنشیند، بدون این که کسی او را بترساند (مقایسه کنید با میکاه، باب 4، آیه 4-3). خدا خود واپسین اشک ها را از چشمان بینوایان خواهد زدود – آری، هر آنچه پیش از این بود، دیگر نخواهد بود.

«و چهره او را خواهند دید و اسم وی بر پیشانی ایشان خواهد بود» (مکاشفه، باب 22، آیه 4).

یوحنای قدیس، این پیشگو، واپسین کتاب عهد جدید، یعنی «مکاشفه» را نوشته است. در این کتاب رمز و رازهایی مطرح می شود که خدا به شکل شهود به یوحنای قدیس «وحی» کرده است: پیروزی خدا و پسرش مسیح و سرکوبی قدرت های متخاصم علیه خدا؛ نجات جاودان و سعادت انسان هایی که برای ابد نزد خدا خواهند زیست. 

«متبارک باد خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح که ما را مبارک ساخت و به هر برکت روحانی در جای های آسمانی در مسیح. چنانچه ما را پیش از بنیاد عالم در او برگزید تا در حضور او در محبت مقدس و بی عیب باشیم. که ما را از قبل تعیین نمود تا او را پسرخوانده شویم به وساطت عیسی مسیح برحسب خشنودی اراده خود، برای ستایش جلال فیض خود که ما را به آن مستفیض گردانید در آن حبیب. که در وی به سبب خون او فدیه یعنی آمرزش گناهان را به اندازه دولت فیض او یافته ایم. که آن را به ما به فراوانی عطا فرمود در هر حکمت و فطانت. چونکه سرّ اراده خود را به ما شناسانید، برحسب خشنودی خود که در خود عزم نموده بود، برای انتظام کمال زمان ها تا همه چیز را خواه آنچه در آسمان و خواه آنچه بر زمین است، در مسیح جمع کند، یعنی در او. که ما نیز در وی میراث او شده ایم، چنانکه پیش معین گشتیم برحسب قصد او که همه چیزها را موافق رأی ارداه خود می کند. تا از ما که اول امیدوار به مسیح می بودیم، جلال او ستوده شود. و در وی شما نیز چون کلام راستی، یعنی بشارت نجات خود راشنیدید، در وی چون ایمان آوردید، از روح قدوس وعده مختوم شدید. که بیعانه میراثی ما است برای فدای آن مِلک خاص او تا جلال او ستوده شود» (رساله پولس به افسسیان، باب 1، آیه 14-3).

 

(برگرفته از: من ایمان دارم. کتاب کوچک آموزه های کلیسایی. کونیگ اشتاین: انتشارات سازمان «کلیسا به وقت تنگنا»، 2004، صفحه 113-105).

 

 

 

دیدگاه مسلمانان

فرد مسلمان نباید مرگ را از زندگی خود طرد کند. بلکه برعکس او به آن فراخوانده شده است که همراه با مرگ زندگی کند. مرگ، همراه هر روزه انسان است. انسان باید به خاطر حفظ زندگی، از این نکته آگاه باشد. در قرآن آمده است: «هرکجا باشید اگرچه در کاخ های بسیار محکم، مرگ شما را فرا رسد» (سوره نساء، آیه 79) یا «عاقبت، مرگی که از آن می گریزید، شما را البته ملاقات خواهد کرد» (سوره جمعه، آیه 9) و سرآخر: «ما مرگ را بر همه خلق مقدر ساختیم و هیچکس بر قدرت ماسبق نتواند برد. اگر بخواهیم هم شما را فانی کرده و خلقی دیگر مثل شما بیافرینم و شما را به صورتی که اکنون از آن بی خبرید          برمی انگیزیم» (سوره واقعه، آیه 62-61).

فرد مسلمان پنج بار در روز این ذکر را تکرار می کند: «قسم به عصر که انسان همه در خسارت و زیانست، مگر آنان که به خدا ایمان آورده و نیکوکار شدند و به درستی و راستی و پایداری در دین، یکدیگر را سفارش کردند». [...] بنابراین، مرگ در زندگی ایمانی فرد مسلمان و جامعه اسلامی امری در لفافه یا طردشده نیست. اما بدون شک، برای آن اهمیتی خاص قائل می شوند یا بهتر بگوییم این پدیده، معنایی ویژه می یابد. خدا در کلام خود – یعنی در قرآن – این نکته را به آدمی یادآور می شود که مرگ فقط و منحصراً «مزد گناه» نیست، بلکه پیش از هر چیز «بازگشت» و نه پایان است. آنچه ما به شکل مرگ می بینیم، یعنی در مقام خروج، پایان، غایت، سقوط یا حتی فاجعه، از دید واقعیت های دینی، بازگشت زندگی به سرمنشاء خود است – یعنی «اتحاد با خدا» (سوره مائده، آیه 36). آیا مرگ می تواند مرز حیات باشد؟ خدا در قرآن دستکم این نکته را روشن می کند که مایل نیست، برای مرگ چنین تعبیری داشته باشد، هرچه هم که مردم درباره آن فکر کنند. [...]

 

پیام وحی

اگر بخواهیم اطمینان خاطرِ همه جانبه فرد مسلمان را که متوجه روز قیامت و زندگانی اخروی در جوار پروردگار است، درک کنیم، باید به پویایی پیام وحی به خودی خود در این زمینه دقت کنیم.

در ارتباط با رخدادهای آخرالزمانی، فرشته مرگ (که در کتاب از او به عنوان «عزرائیل» نام برده می شود) نقشی مسلط دارد. در آیه 12 از سوره سجده درباره او صحبت می شود: «این رسول ما، به آنها بگو فرشته مرگ – ملک الموت – که مأمور قبض روح شماست، جان شما را خواهد گرفت و پس از مرگ به سوی خدای خود بازمی گردید.»

هرچند قرآن به شکل مفصل به رخدادهای حدفاصل مرگ و قیامت نپرداخته است، اما در پیام وحی به این موضوع به تفصیل پرداخته شده است. بر این اساس، ملک الموت وظیفه دارد جان آدمی («نفس» یا «روح») را از بدن فرد متوفی جدا سازد. اگر این روح متعلق به نجات یافتگان باشد، به نزد خدا هدایت می شود، مکانی که در آنجا آگاه خواهد شد که کلیه گناهانش بخشوده شده است. سپس روح به روی زمین       بازمی گردد و در سر فرد که هنوز به خاک سپرده نشده است، جای می گیرد. اما روح فرد گمگشته در نقطه مقابل به پایین ترین دروازه های بهشت عودت داده می شود. از آن پس ملک الموت دست حمایتگر خود را از او برمی گیرد و او باردیگر در خاک قرار می گیرد. در آنجا فرشتگان پاسبان جهنم بر او مسلط می شوند و او را به محل تجمع نفرین شدگان می برند.

مرحله حائز اهمیت دیگر، پرس و پاسخ های درون گور است. هنگامی که جسم فرد متوفی را به خاک    می سپارند، دو فرشته منکر (به معنای نکوهیده) و نکیر (به معنای خوفبار) ظاهر می شوند تا از متوفی درباره ایمان و زندگی ایمانی اش پرسش کنند. این روایت، سنتی بسیار فراگیر را ایجاد کرده است که در مراسم خاکسپاری نقش مهمی ایفا می کند. توضیح آن که جماعت سوگوار می کوشند، به متوفی یاری رسانند تا او را برای پرسش و پاسخ از سوی فرشتگان آماده سازند. دعایی که برای مرده می خوانند، از این قرار است: «خدا اهل ایمان را با عقیده ثابت در دنیا و آخرت پایدار می دارد و ستمکاران را گمراه          می گرداند و خدا هرچه بخواهد به اختیار مطلق می کند» (سوره ابراهیم، آیه 27).

چنانچه پاسخ این گونه باشد، فرشتگانی به اسامی مباشر و بشیر (منادیان پیام شادمانه) فرد متوفی را تحویل می گیرند. آنان گور را اندکی می گشایند، به گونه ای که اندکی نور که نشانه ای از نوید برخاستن از مرگ است، بر او که در معرض پرسش قرار دارد، پرتو افکند. سپس آنها می گویند: بخواب، همچنان که دامادی به خواب می رود که فقط معشوقه اش قادر به بیدار کردن اوست. بخواب تا خداوند تو را از جایگاه خود برخیزاند.

اما اگر پاسخ، منفی باشد، جسد دچار عذاب قبر می گردد، یعنی نکیر و منکر او را کتک می زنند و تحقیر می کنند.

سپس، شب طولانی از راه می رسد که همان دوران انتظار برای روز قیامت است. روح ها، نوعی زندگی را تجربه می کنند که به خواب سرمستانه شبیه است. هنگامی که سرانجام روز قیامت از راه می رسد، به نظر آنها می رسد که «ساعتی از روز بیش درنگ نکرده اند» (سوره یونس، آیه 46) یا «شبی تا صبح یا روزی تا شام» (سوره نازعات، آیه 47) بوده است.

روایات مربوط به پرسش و پاسخ در گور، در اصل بر دو بخش از قرآن مبتنی است:

«بعضی از اعراب اطراف مدینه منافقند و بعضی اهل شهر مدینه هم منافق و بر نفاق ماهر و ثابتند و شما از نفاقشان آگاه نیستید. ما بر سریرت ناپاک آنها آگاهیم و آنان را دوبار عذاب می کنیم و عاقبت هم به عذاب سخت ابدی دوزخ بازمی گردند» (سوره توبه، آیه101).

«در آن حال کافران گویند پروردگارا تو ما را دوبار بمیراندی و باز زنده کردی تا ما به گناهان خود اعتراف کردیم. ایا اینک ما را راهی هست که از این  عذاب دوزخ بیرون آییم؟» (سوره غافر، آیه 11).

بدیهی است که این روایات غیرقرآنی همواره در الهیات شناسی مورد جدل بوده است، به رغم آن که به بخشی ثابت از ایمان مردم تبدیل شده است. به ویژه جهت گیری فکری معتزله که در نیمه نخست سده 8 پدید آمد و از لحاظ الهیات شناسی رویکردی عقل گرایانه داشت – رویکردی که محمد عبدو (1905-1849) مصلح دینی نیز به آن تعلق داشت – پرسش و پاسخ در گور و به این ترتیب، مجازات در گور را نیز مردود می شمارد. معتزله این گونه استدلال می کند: درباره مردگان نمی توان، نشانه ای از بازگشت به حیات در قاموس محاکمه شدن را دریافت یا آن را اثبات کرد. اما این باور، با تعبیر واژه به واژه بخش هایی از قرآن که آوردیم، مغایرت دارد که در آنها به نظر می رسد، سخن از مجازات در گور آمده باشد. زیرا معنای لغوی کلام قرآنی را تنها زمانی می توان پذیرفت که با تجربه و تعقل مغایرت نداشته باشد. در غیر این صورت باید آن را به معنای مجازی اش درک کرد. در نقطه مقابل، وظیفه آن است که ایمان داشته باشیم که انسان در پیشگاه خدا باید درباره عمکردهای خود پاسخگو باشد و براساس نتیجه حسابرسی اعمالش، در آن جهان پاداش یا مجازات خواهد یافت. 

درباره محل اقامت روح در حدفاصل مرگ و رستاخیز نیز روایات گوناگونی وجود دارد. براساس یکی از این روایات، روح تا زمان رستاخیزش در گور می ماند: این جایگاه توست تا روز رستاخیز که خداوند تو را برخیزاند. او در گور براساس میزان شایستگی اش، پاداش یا مجازات دریافت خواهد کرد، یعنی به عنوان پیش درآمدی برای آنچه پس از رستاخیز در روز داوری در انتظار اوست.

در متن دیگری گزارش می شود که همه مومنان پیشاپیش قبل از روز داوریی به بهشت می روند و روح ایمانداران مانند پرنده ای است که روی درختان بهشت روزگار می گذراند تا خدا در روز قیامت بار دیگر جسمش را برخیزاند. 

با توجه به قدمتِ شایان ارجِ روایات، بسیاری از الهیات شناسان فرض را بر «بلا کیفه» می گذارند، یعنی: «آن را قبول داریم، اما از پرسش مربوط به کیفیت آن خودداری می کنیم».

معتزله در نقطه مقابل به تعالیم برخی از یاران پیامبر و پیروانشان استناد می کنند که در مباحثات مربوط به مسائل آخرالزمانی به این حکم اکتفا می کردند که بگویند: «روح مومنان نزد خداست»، بدون آن که به آن چیزی بیفزایند. این بود مختصری راجع به روایات.

 

قرآن برای غلبه بر حدو مرزهای مرگ

درباره روایات دینی هر نظری هم که داشته باشیم، باید خاطرنشان بمانیم که از متون موجود قطعیتی شایان توجه در این زمینه برمی آید که انسان خدا را ملاقات خواهد کرد، این که آن به اصطلاح حد و مرزهای مرگ از نظر خدا مصداق ندارد و مرگ نه پایان ، بلکه سرآغازی جدید است.

برخلاف ارائه تصورات رنگارنگ از بهشت که این امر را القاء می کنند که باید به عنوان تمثیل آنها را برداشت کرد، برای نمونه آیه 16 از سوره 47، درباره آنچه به ملاقات با خدا مربوط می شود، قرآن بیشتر حال و هوایی سرد و خشک را القاء می کند، گویی که هدف آن است که نشان دهد که غلبه بر مرگ به قدرت و از راه رحمت الهی، محتاج کلام یا اشاره ای خاص نیست.

و درواقع نیز ایمان به قیامت در مسیر زندگی جاودان، یعنی ایمان به «روز آخرت» و به پاداش و جزا، از نظر اسلام امری اساسی است. محمد عبدوی مصلح، در کتاب خود درباره توحید به تفصیل چنین می نویسد:

«کسی که به کتاب مقدس و فرامین آن ایمان دارد، می تواند کلام وحی مندرج در آن درباره آخرت و رخدادهای مربوط به آن را نیز بنا به برداشت خود درک کند، حتی چنانچه تعبیر کلمه واژه به واژه آن برایش دشوار باشد. اما او باید هنگامی که از معانی لغوی فاصله می گیرد و همزمان به آموزه حیات پس از مرگ، وفادار می ماند، توضیح خود درباره این متون را بر شواهد و قرائنی موثق مبتنی سازد. توضیحات او همچنین نباید مبتنی بر ایمان به پاداش و جزا برای عملکردهای دنیوی و آن وعده ها و ارعاب هایی باشد که بنا به تعالیم قرآنی در حیات آینده به تحقق می پیوندد. سرانجام این که تعابیر او نباید حاوی چیزی باشد که تعهدات اخلاقی را که دین نیز مقرر می دارد، به تردید افکند.»

عبدو در اینجا به ماده 5 از اعتراف نامه ایمانی اسلامی متوسل می شود و «رستاخیز مجدد پس از مرگ و روز آخرت» را بشارت می دهد. این ماده بر قرآن و بر فرمول ایمانی مندرج در آیه 178 از سوره بقره مبتنی است که می گوید: «...لیکن نیکوکار کسیست که به خدای عالم و روز قیامت ایمان آورد» یا همچنین آیه 51 از سوره روم: «پس دیده باز کن و آثار رحمت نامنتهای الهی را مشاهده کن که چگونه زمین را پس از مرگ و دستبرد خزان باردیگر زنده می گرداند. محققاً همان خداست که مردگان را هم پس از مرگ باز زنده     می کند و او به قدرت کامله ذاتی بر همه امور عالم تواناست».

بنا به برداشت اسلامی، برای درک معنا و مفهومِ انتظارِ نجات، نیازی به ظرف مکانی خاصی به عنوان مکانی برای آخرت نیست. قرآن و سنت، توصیفی از بهشت و جهنم ارائه نمی دهند. در قرآن و سنت فقط تلاش بر آن است که با اظهاراتی که فقط مشخصه تمثیل را دارند، برای نمونه درباره «باغ های جاودانگی» و «آتش»، بر شدت و حدت – و نه کیفیت – شادی و رنج به عنوان پیامدهای مستقیم کردارهای انسانی تأکید شود، عاقبتی که عدالت الهی به انسان ها نوید داده یا برایشان مقرر ساخته است. اگر اصولاً چیزی درباره کیفیت پاداش بهشتی ذکر شده باشد، می توان آن را در این بیان قرآنی یافت: «هیچ کس نمی داند که پاداش نیکوکاریش چه نعمت و لذت های بی نهایت که روشنی بخش دل و دیده است در عالم غیب بر او ذخیره شده» (سوره سجده، آیه18) و در حدیثی چنین آمده است: «من برای بندگان صالح خود چیزهایی را مهیا کرده ام که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و دل آدمی حتی یک بار هم قادر به تصور آن نبوده است» (ابوهریره بنا به گفته امام بخاری و امام مسلم). [...]

 

تصاویر بهشت و هدف آنها

انسان شادی و رنج را فقط می تواند در ارتباط با تجربیات شخصی خود در زندگی و شرایط محیط زندگی خود مجسم کند. محمد حمیدالله در این زمینه می نویسد که شکل و محتوای اظهارات مربوط به بهشت و جهنم طبیعتاً بنا به افق انتظار و قدرت تخیل همعصران پیامبر شکل گرفته است و متناسب با اوضاع و زمانه و شرایط زندگی آن زمان است. این تصاویر به شکل مادی یادآور آن چیزهایی هستند که در زندگی این جهان پیرامون ما را فراگرفته است: باغ ها و نهرها، زنان زیبای جوان، فرش ها، سنگ های قیمتی، میوه ها، شراب و همه آن چیزهایی که انسان می تواند آرزویش را در دل خود داشته باشد. بر همین منوال، در جهنم نیز آتش، مار، آب جوش و دیگر شکنجه ها ازجمله بیابان های یخی و البته نه مرگ!!!! یافت می شود. 

حتی اگر این گونه تصاویر در دوران ما دیگر به اندازه کافی نزدیک به ذهن نباشد، می توان از طریق آنها به میزان شدت و حرارتی پی برد که چیزی را به ذهنمان متبادر می کند که نه برای عقل و محاسبات تعقلی و حساب و کتاب های خشک، بلکه برای جهان احساسات درنظر گرفته شده است. به رغم آن، هدف روشن است: ما با ابزاری کمکی که به شکل تصویر درآمده است به منظور استحکام بخشیدن به کردارهای اخلاقی و همزیستی اجتماعی سر و کار داریم.

برای نمونه پیامبر چنین می گوید: «هنگامی که مرگ به سراغ فردی مومن می آید، این امر برای او به منزله خبری خوش برخاسته از خیرخواهی الهی و رحم و شفقت خداوند است. هیچ چیز برای این فرد    دلچسب تر از آن چیزی نیست که در انتظارش است. او در حسرت دیدار خداوند است و خدا نیز مشتاق دیدار  اوست.

در نقطه مقابل، فرد بی ایمان این خبر را نشانه ای از بی لطفی خدا و مجازاتی قریب الوقوع می داند. هیچ چیز برای او ناخوشایندتر از آن چیزی نیست که در انتظارش است. فکر دیدار با خداوند برای او دردناک است و برای خدا نیز انتظار این دیدار نامطلوب است.

ساکنان جهنم در آنجا چنان هیبت بزرگی خواهند یافت که فاصله میان لاله گوش ها و شانه هایشان به مسافتی برای سفری هفتصد ساله می ماند، موهایشان هفتاد متر خواهد بود و دندان های آسیایشان به بزرگی کوه احد خواهد بود» (ابن عمر بنا بر کتاب مسند از امام احمد).

اگر این نکته را در نظر داشته باشیم که جسم آدمی و بخصوص پوست و قسمت سر او نسبت به درد تا چه حد حساس هستند، می توان تصویری نسبی از آن داشت که این اظهارات چه تأثیری بر معاصران آن زمان داشته است. [...]

سرآخر در سنت ها درباره ساکنان بهشت نیز روایاتی آمده است. «ساده ترین موقعیت برای یکی از آنان این است که خدا از او بخواهد، آرزویی کند. و او آرزوهای بسیاری خواهد کرد... سرانجام خدا به او خواهد گفت که همه خواسته هایش برآورده خواهد شد. او هرچه خواسته دریافت خواهد کرد و همان میزان هم اضافه بر آن (ابوهریره و مسلم).

 

نظاره خدا

کلید درک شرایطی را که مومنان در پایانِ زندگانی خود به عنوان نجات با آن مواجه هستند، می توان در آیه 26 از سوره یونس یافت. در آنجا چنین آمده است: «مردم نیکوکار به نیکوترین پاداش عمل خود و زیادت لطف خدا نائل شوند». سنت گرایانی نظیر امام مسلم (متوفی به سال 875) و محمد ابو العسل ترمیزی روایت کرده اند که پیامبر هنگامی که «نظاره خدا» را بالاترین پاداش برای مومنان قلمداد می کرد، از این بخش از قرآن یاد کرد. در حدیثی نیز آمده است که خداوند در «محل اقامت» بر همه افرادی که گردهم  آمده اند، ظاهر خواهد شد و همه او را خواهند دید، «همانطور که ماه را شب ها با درخشش کامل آن نظاره می کنیم».

هدف غایی که فرد مسلمان برای آن تلاش می کند، «اتحاد با خدا» و «نظاره خدا» است. در قرآن در این زمینه چنین آمده است: «آن روز رخسار طایفه ای از شادی برافروخته و نورانیست و به چشم قلب جمال حق را مشاهده می کنند» (سوره قیامت، آیه 23). این امر بر اساس آیه 72 از سوره توبه «فیروزی بزرگ»  است و در آیه 26 از سوره یونس نیز از آن به عنوان سرمنزل سعادت و سلامت و غایت راه راست یاد شده است. و آنچه خدا در غلبه بر مرگ وعده می دهد، چنین است: «ای نفس قدسی مطمئن و دل آرام امروز به حضور پروردگارت باز آی که از تو خشنود و او راضی از توست. باز آی و در صف بندگان خاص من درآی و با خشنودی در بهشت من داخل شو» (سوره فجر، آیه 31-28).

در نقطه مقابل، درباره نفرین شدگان در آیه 175 از سوره بقره چنین آمده است: «در قیامت خدا از خشم با آنها سخن نگوید» و نیز در آیه 78 از سوره آل عمران چنین می خوانیم: «و خدا از خشم با آنها سخن نگوید و به نظر رحمت در قیامت بدانها ننگرد»، این عده «از معرفت پروردگارشان محجوب و محرومند» (سوره مطففین، آیه 16). اما این طردشدگی ابدی نیست. حضرت محمد گفته است: «جهنم شاهد روزی خواهد بود که در آن دروازه هایش (با وزش باد) به هم کوبیده شود و در آن دیگر هیچکس نماند» (عبدالله بن عمرو بن العاص براساس گفته مسند احمد).

فراتر از همه سنت ها و وعده و وعیدها؛ این ندای بزرگ الهی قرار دارد که انسان باید حیات راستین را دریابد: «ای اهل ایمان، چون خدا و رسول، شما را به ایمان دعوت کنند، اجابت کنید تا به حیات ابدی رسید و بدانید که خدا در میان شخص و قلب او حایل است و همه به سوی او محشور خواهید شد» (سوره انفال، آیه 25).

 

(برگرفته از: محمد سلیم عبدالله، اسلام – در موافقت با گفت و گو با مسیحیان، انتشارات آلتن برگه، 1988، صفحات 93-82).

 

 

 

مرگ

 

دیدگاه مسیحی

رستاخیز مردگان و حیات جاودانی

افرادی هستند که در سالخوردگی و به دنبال یک زندگی پربار و طولانی از دنیا می روند. اما کودکان و جوانانی هم هستند که به سبب بیماری، گرسنگی یا سرما و در نتیجه سوانج یا فجایع طبیعی جان می بازند. تنها خدا آگاه است که چه تعداد از انسان ها به دلیل بی توجهی و بی دغدغگی همسایگانشان جان         می بازند، کسانی که نه نان و نه داروهایشان را و نه زمین و نه خانه هایشان را با این افراد تقسیم می کنند؛ یا مرگ به سبب خشونت از سوی کسانی که ترجیح می دهند به جای تلاش برای رسیدن به صلح، جنگ را رواج دهند.

 

 هنگامی که مسیحیان می گویند به رستاخیز مردگان و حیات جاودان ایمان دارند، این بدان معنا نیست که می خواهند از مرگ و رنج بگریزند.

 برای آنان فقط مسأله این نیست که همنوعانِ زیان دیده و منزوی شان را با سخنانی درباره یک زندگی بهتر پس از مرگ تسلی دهند.

 هنگامی که مسیحیان می گویند که به رستاخیز مردگان و زندگانی جاودان ایمان دارند، منظورشان این است که چنین بگویند: «ما ایمانی راسخ و امیدی معتمدانه در دل داریم: همان گونه که مسیح براستی از مرگ برخاسته و برای ابد می زید، به همین نسبت هم، نیکوکاران پس از مرگشان برای ابد با مسیحِ رستاخیز کرده زندگی خواهند کرد و او آنان را در روز واپسین برمی خیزاند» (کتاب آموزه های کلیسای کاتولیک، بند 989). ما ایمان داریم که به آن فراخوانده شده ایم که با همه هستی شادمانه خود به گونه ای بسیار زیباتر از آنچه تصور کرده و رویایش را در سرداشته ایم، به حیات ادامه دهیم، زیرا این خداست که این زندگی را نصیب ما می سازد.

 

او خدای مردگان نیست

کتاب هایی که کتاب مقدس را تشکیل می دهند، انباشته از حکایات هستند. در اینجا مردم از طرح ها و اهدافشان سخن می گویند. از شادی هایشان هنگامی که زندگانی سرِ آشتی و مساعدت با آنان دارد. از     غم ها و سرخوردگی هایشان، هنگامی که با مصیبتی مواجه می شوند. از شرارت هایی که از آنان سرمی زند و از قوای شری که در وجودشان هست. آنان می پرسند: چرا ما به این دنیا آمده ایم؟ همه این تلاش ها به چه کار می آید، چراکه هر انسانی می داند که سرآخر محکوم به مرگ است؟ چرا یک نفر از عمری طولانی بهره مند می شود، در حالی که آن دیگری پیش از آن که بتواند به شکل واقعی زندگی اش را آغاز کند، از جهان می رود؟ اینها پرسش هایی هستند که انسان به خودی خود قادر به یافتن پاسخی قانع کننده برای آنها نیست.

مردمانی که داستان زندگی شان در کتاب مقدس برایمان حکایت می شود، از حد و مرزهای خود آگاه هستند. اما به تجربه ای امیدبخش تن می دهند که از این حد و مرزها فراتر می رود. آنان احساس می کنند که درقبال خداوند قلبی گشوده دارند. این همان خداست که آنان به او امید می بندند.

عیسی در بشارت خود خاطرنشان کرده است که مردگان از مرگ برخواهند خاست. هنگامی که لازار، دوست عیسی از دنیا رفت، عیسی به خواهر او مارتا همان چیزی را گفت که خطاب به هر زن و مردی که در کنار گور خواهر یا برادرش سوگوار باشد، می گفت: 

«من قیامت و حیات هستم. هرکه به من ایمان آورد، اگر مرده باشد، زنده گردد» (انجیل منسوب به یوحنا، باب 11، آیه 25).

در روز عید پاک، خدا از راه عیسی مسیح نشان داد که از مرگ قوی تر است. گور عیسی خالیست و عیسیِ رستاخیزکرده به شاگردانش ظاهر می شود، به آنان دست ها و پاهایش را که بر آنها اثر فرورفتن میخ های صلیب وجود دارد، نشان می دهد و می گوید: «دست ها و پاهایم را ملاحظه کنید که من خود هستم» (لوقا، باب 24، آیه 39).

رستاخیز عیسی به آنان این اطمینان خاطر را می بخشد که ما نیز به همراه او از مرگ برخواهیم خاست، همان گونه که پولس قدیس چنین خاطر نشان می کند: «و اگر روح او که عیسی را از مردگان برخیزانید در شما ساکن باشد، او که مسیح را از مردگان برخیزانید، بدن های فانی شما را نیز زنده خواهد ساخت به روح خود که در شما ساکن است» (رساله به رومیان، باب 8 ، آیه 11).

عیسی چنین بشارت می دهد: «و از این تعجب مکنید زیرا ساعتی می آید که در آن جمیع کسانی که در قبور می باشند، آواز او را خواهند شنید و بیرون خواهند آمد؛ هرکه اعمال نیکو کرد، برای قیامت حیات و هر که اعمال بد کرد، به جهت قیامت داوری» (انجیل منسوب به یوحنا، باب 5، آیه 29-28).

 

مردگان چگونه برخواهند خاست؟

زبان و کلام ما، به همین جهان و واقعیت های آن استناد دارند. ما برای جهان و واقعیت های الهی از کلام محروم هستیم. این تجربه را مسیحیان نخستین هم داشتند، هنگامی که پرسیدند: رستاخیز مردگان چگونه خواهد بود؟ بر سر جسمی که در گور می پوسد، چه خواهد آمد؟ آیا انسانی که عقب افتاده است، پس از قیامت نیز عقب افتاده خواهد بود؟ آیا کودکی که از دنیا می رود، در بهشت به فردی بزرگسال تبدیل       می شود؟ تکلیف آن کسانی که در امید به خدا و با ایمان به عیسی مسیح از جهان رفته اند و یا خواهند مُرد چه خواهد بود؟

ما در قبال این پرسش ها – و پرسش های متعدد دیگر – پاسخی بهتر از این نداریم که باید به عیسیِ رستاخیزکرده نگریست که در جلال و شکوه می زید و همزمان باید به نشان رنج های سنگین اش،        جراحت هایی که بر بدن خود دارد و رنج هایی که از طریق آنها زندگانی اش را برای ما فدا کرده است، بنگریم. گورِ خالی، نشانه های میخ ها بر بدن مسیح از یک سو و تجلی نو و پر رمز و راز عیسیِ رستاخیزکرده از سوی دیگر به ما اجازه می دهند اظهار کنیم که مردگان با جسم هایشان برمی خیزند،   جسم هایی که همزمان متفاوت هستند، از آن رو که جلال و شکوه یافته اند، درست مانند دانه گندم که به زمین می افتد، در مرگش دگرگون می شود تا محصولی را بازآورد (مقایسه کنید با یوحنا، باب 12، آیه 24).

«برخاستن از مرگ به چه معناست؟» در مرگ، به هنگام جدایی روح از جسم، کالبد انسان دستخوش پوسیدگی می شود، در حالی که روح او به سوی خداوند می رود و در انتظار آن می ماند که زمانی با جسمِ جلال یافته خود از نو یگانگی یابد. سپس خداوند با قدرت مطلق خود به جسم ما، حیات نامیرا خواهد بخشید، به این شکل که آن را به قدرتِ رستاخیز مسیح بار دیگر با روحمان یگانه می سازد» (کتاب     آموزه های دینی کلیسای کاتولیک، بند 997).

با توجه به این رمز و راز مربوط به زندگی و محبت که مبتنی بر «قدرت مطلق» الهی است، پولس قدیس خطاب به جمع هوادارانش در کورینت، چنین می گوید: «...چیزهایی را که چشمی ندید و گوشی نشنید و به خاطر انسانی خطور نکرد، یعنی آنچه خدا برای دوستداران خود مهیا کرده است» (رساله اول پولس به قرنتیان، باب 2، آیه 9).

هنگامی که ما در مراسم عشای ربانی شرکت می کنیم، جسم خدای رستاخیزکرده را به شکل خوراک وارد بدن خود می کنیم. عشای ربانی وثیقه ای برای حیات جاودانی است. «دریافت عشای ربانی، به معنای آمادگی برای جلال یافتن جسممان توسط مسیح است» (کتاب آموزه های کلیسای کاتولیک، بند 1000).

«پس هر که جسد مرا می خورد و خون مرا می نوشد، در من می ماند و من در او» (انجیل منسوب به یوحنا، باب 6، آیه 54).

جسم و جان ایمانداران در انتظار برخاستن از مرگ از هم اکنون در منزلت «تعلق به مسیح» مشارکت دارند. از این روست که از انسان خواسته می شود، جسم خود و همچنین جسم دیگران و بویژه دردمندان را محترم شمارد (مقایسه کنید با کتاب آموزه های کلیسای کاتولیک، بند 1004).

«جسم ... برای خداوند است و خداوند برای جسم. و خدا خداوند را برخیزانید و ما را نیز به قوت خود خواهد برخیزانید. آیا نمی دانید که بدن های شما اعضای مسیح است؟ ... و از آن خود نیستید... پس خدا را به بدن خود تمجید نمایید!» (رساله اول به قرنتیان، باب 6، آیه 15-13، 20-19).

 

مسیحیان و مرگ

مرگ برای انسان ها هراس آور است، حتی برای آن عده که به خدا اعتماد و ایمان دارند. زیرا مرگ به معنای وداع و جدایی است. آدمی باید هر آنچه را که در زندگی داشته است، از اشیاء تا اشخاص، بگذارد و زمین را ترک گوید. هرکس سرانجام از دنیا می رود و آن هم با دستان خالی.

هیچ فرد محتضری نباید از هراس خود شرمسار باشد. حتی عیسی نیز بر روی صلیب پدر خود را ندا داد. هر فرد محتضری، هنگامی که ساعت های واپسین عمر او فرارسید، می تواند همراه با مسیح، خدا را ندا دهد. درست مانند تبهکارانی که همراه با عیسی به صلیب کشیده شدند، هر انسانی می تواند بر منجی اعتماد کامل بندد، همان فردی که گفت: «هر آینه به تو می گویم امروز با من در فردوس خواهی بود» (لوقا، باب 23، آیه 43). در همراهی با عیسی هر فرد محتضری می تواند اطمینان داشته باشد که خداوند رحمان و رحیم همه هراس ها را به شادی تبدیل و دستان خالی را پر می کند. «از نظر آنانی که همراه با لطف و مرحمت مسیح از دنیا می روند، مرگ به معنای مشارکت در مرگ خداوند است تا بتوان در رستاخیز او نیز شرکت جست» (کتاب آموزه های کلیسای کاتولیک، بند 1006).

ما ایمان داریم که پس از مرگ با خدا ملاقات خواهیم کرد. چشمانی که مرگ آنها را بسته است، گشوده خواهند شد. ما همگی در پیشگاه خدا قرار داریم، هرکس با حکایت زندگی خود، عشق خود و گناهان خود، با همه آن نیکی ها و شرارت هایی که از او سرزده است و با محبتی که نسبت به خدا و همنوع خود داشته و یا با عملی که با آن به زیان خود عمل کرده است. ما ایمان داریم که این ملاقات، حیاتی است.

پیامبران اسرائیل و شخص عیسی از این تجربه به عنوان یک داوری سخن می گویند. چشمان خدا تا ژرفنا را مشاهده می کنند. از او نمی توان چیزی را پنهان کرد و نمی توان چیزی را واژگونه و زیبا جلوه داد. او که عدالتش بی پایان است، می داند که ما ناتوان هستیم و این نکته را مورد ملاحظه قرار می دهد. او که رحم و شفقتش بی پایان است، شاهد آن هست که آیا ما به ناتوانی هایمان با فروتنی اعتراف می کنیم و یا همه چیز را از رحم و شفقت او انتظار داریم. در این داوری، حکم ابلاغ می شود: پاداش یا جزا، سعادت یا مشقت، آغوش ابراهیم یا آتش جاودانی، سروده های ستایش آمیز یا فعان و دندان ساییدن (مقایسه کنید با متی، باب 8، آیه 12)، ترنم در تالارهای عروسی یا بی فایده بر درهای بسته کوفتن (مقایسه کنید با متی، باب 25، آیه 13-1). اینها تصاویری است که انسان را تحت تأثیر قرار می دهد. این به کسانی گفته شده است که در حال طی طریق هستند تا بتوانند به مسیحیت بگروند، زندگی خود را تغییر دهند و در محبت مسیح قوت یابند: در ایمان، امید و محبت.

 

بارخدایا، زندگیِ ایماندارانت

نه از آنان ستوده، بلکه بر آنان دگرگون خواهد شد.

و آن هنگام که سرپناه های زیارت زمینی مان فروریزند،

در آسمان، مأمنی جاوادان برایمان مهیا می شود.

(از پیشگفتار نیایش برای مردگان)

 

مرگ: به منزله نشانه ای از پایان زندگی دنیوی و آغاز زندگانی جاودان است. روح از جسمِ فانی جدا      می شود و در یک داوری ویژه، خدا را ملاقات می کند. در روز قیامت، هنگامی که عیسی با جلال و شکوه خود بازمی گردد، همه مردگان برخواهند خاست و روح های آنان با جسمشان متحد می شود، صالحان با کالبدهایی شکوه و عظمت یافته و نفرین شدگان با کالبدهایی انباشته از درد و رنج.

داوری: این داوری ویژه (= داوری تک تک افراد) با داوری روز قیامت یا روز رستاخیز تفاوت دارد. داوری ویژه بی درنگ پس از مرگ رخ می دهد. طی آن درباره تعلق ابدی شخص به جمع برگزیدگان یا طرد نهایی و قطعی او از این جمع تصمیم گیری می شود. سپس در حکم نهایی صادره پس از آن، این نکته روشن   می شود که فرد تا چه حد کوشیده است در زندگی زمینی خود به اراده الهی عمل کند و به عیسی مسیح ایمان داشته باشد. این حکم، قطعی و نهایی است. داوری واپسین (داوری جهانی) به روز قیامت مربوط   می شود، یعنی همان روز ظهور مجدد مسیح که بازمی آید تا ملکوت الهی، یعنی ملکوت خود را به طور کامل اعلام دارد. در آن روز همه مردگان برخواهند خاست. تک تک افراد در حضور تمامی ملت هایی که به حضور مسیح فراخوانده شده اند، با روح و جسم خود داوری خواهند شد (مقایسه کنید با متی، باب 25، آیه 32).

حکم: حکم، اراده آزادانه انسان در خلال زندگی زمینی اش را به سنجش گذاشته است. کسی که آگاهانه و داوطلبانه از خدا دل بریده است، در میان برگزیدگان جایی ندارد؛ تقدیر او را در میان طردشدگان رقم     زده اند «در آتش جاودانی که برای ابلیس و فرشتگان او مهیا شده است» (متی، باب 25، آیه 41): این همان «جهنم» است. برای کسانی که هرچند به خدا و پسرش مسیح ایمان دارند، اما برای ملاقات با او در زمان مرگشان هنوز به طور کامل آمادگی ندارند و البته صاحب شایستگی هستند، این زمان، دوران پاکسازی، انتظار و بالندگی است که به آن به اصطلاح Purgatorium  (برزخ) می گویند: آنان در آنجا به امید راهیابی به کمالِ پیوند با خدا در انتظار می مانند. در این میان، دعای خیر ایمانداران پشتیبان آنان است. درباره برگزیدگانی که در خلال حیات زمینی خود از محبت مسیح سرشار بوده و امکان دگرگونی در خود را از راه این محبت را فراهم کرده اند، کلام مسیح مصداق می یابد: «بیایید ای برکت یافتگان از پدر من و ملکوتی را که از ابتدای عالم برای شما آماده شده است، به میراث گیرید» (متی، باب 25، آیه 34). آنان خدا را همان گونه که هست مشاهده می کنند و به او شباهت دارند (مقایسه کنید با اول یوحنا، باب 3، آیه 2)؛ آنان در پیوند ابدی با او به سر می برند. آنان در «بهشت» هستند.

 

حیات جاودان

هراس نداشتن از هیچکس، حتی از ناتوانی های شخصی؛ همان انسانی بودن که خدا زمانی که انسان را به نام خود خواند، در نظر داشت؛ در کنار خدا زیستن، زیستن با سراپای وجود، زیستن برای ابد، نه در آرامشی ابدی، بلکه در انبوهی غیرقابل تصور از صلح، نور و محبت – چه کسی می تواند دقیقاً بگوید که این موقعیت ها چگونه می تواند باشد؟

یکی از نیاکان بزرگ کلیسا، یعنی آگوستین قدیس، چنین نوشته است: 

«... آنگاه همه ما آزاد خواهیم بود و خواهیم دید، خواهیم دید و محبت خواهیم ورزید، مبحت خواهیم ورزید و اندیشه خواهیم کرد. بنگر، این همان چیزی است که در نهایت رخ می دهد و پایانی نخواهد داشت.»

پیامبران اسرائیل و یوحنای قدیس، این پیامبر مسیحی آخرالزمانی، به شکل تمثیل از آن سخن می گویند که زندگی نوین برای ما چگونه می تواند باشد. آنان از بهشت در مقام مکانی ناشناخته در جایی فراسوی ابرها سخن نمی گویند. بهشت آنجاست که خدا یافت می شود، جایی که انسان ها در مقام قوم او با او می زیند. زمینِ کهنه گناه آلود که به دست انسان ها ویران شده، محو و ناپدید شده است. زمینی نوین به عنوان وطن در خدمت انسان است، زمینی که انسان ها، یعنی قوم خدا در آن در کنار او می زیند و با یافتن بصیرت برای نظاره خدا، در سعادتی زائدالوصف می زیند. خدا خود نور و زندگی آنان است. از این رو، دیگر به خورشید و ماه نیازی نیست. و در اورشلیمی نوین دیگر خانه هایی از سنگ و معبدی برای ملاقات با خدا وجود ندارد. خدا آنجاست و در میان مردم می زید.

زمینی نوین و حاصلخیز خواهد بود که در کتاب مقدس برای آن انبوهی از تمثیل ها آورده شده است: چشمه هایی که در بیابان ها جاری می شوند؛ درختانی که می بالند و دوازده بار در سال میوه می آورند. جهانی که در آن دیگر هیچ موجود زنده ای بیشتر از موجود زنده دیگر در معرض خطر نیست: گرگ در کنار گوسفند زندگی می کند؛ آنها می توانند بدون تهدید کردن یکدیگر در کنار هم زندگی کنند. نوزاد دستش را داخل سوراخ مار فروخواهد کرد و مار او را نیش نخواهد زد (مقایسه کنید با اشعیاء، باب 11، آیه 8-6).

انسان ها درمی بایند که انسان بودن به تمام معنا و به شکل تمام و کمال به چه معناست: دیگر از بیماری، مرگ، تنهایی، غمگساری، اشک، نفرت، دشمنی و ظلم خبری نخواهد بود.

تمثیل های دیگری هم وجود دارد، زیرا هرگز نمی توان برای توصیف این انبوه سرشار، زبان کاملی یافت: چشمان نابینایان گشوده خواهد شد، گوش های ناشنوایان باردیگر گشوده می شود، افلیج مانند آهو خواهد جهید و زبانِ الکنان از شادی فریاد خواهد کشید (مقایسه کنید با اشعیاء، باب 35، آیه 6-5). شمشیر و نیزه دیگر به کار نخواهد آمد؛ آنها را خواهند شکست تا از آنها خیش و چاقوی تاک بسازند. دیگر کسی به فکر جنگ نخواهد بود. هرکس می تواند در زیر ساقه های تاک خود و یا درخت انجیر خود بنشیند، بدون این که کسی او را بترساند (مقایسه کنید با میکاه، باب 4، آیه 4-3). خدا خود واپسین اشک ها را از چشمان بینوایان خواهد زدود – آری، هر آنچه پیش از این بود، دیگر نخواهد بود.

«و چهره او را خواهند دید و اسم وی بر پیشانی ایشان خواهد بود» (مکاشفه، باب 22، آیه 4).

یوحنای قدیس، این پیشگو، واپسین کتاب عهد جدید، یعنی «مکاشفه» را نوشته است. در این کتاب رمز و رازهایی مطرح می شود که خدا به شکل شهود به یوحنای قدیس «وحی» کرده است: پیروزی خدا و پسرش مسیح و سرکوبی قدرت های متخاصم علیه خدا؛ نجات جاودان و سعادت انسان هایی که برای ابد نزد خدا خواهند زیست. 

«متبارک باد خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح که ما را مبارک ساخت و به هر برکت روحانی در جای های آسمانی در مسیح. چنانچه ما را پیش از بنیاد عالم در او برگزید تا در حضور او در محبت مقدس و بی عیب باشیم. که ما را از قبل تعیین نمود تا او را پسرخوانده شویم به وساطت عیسی مسیح برحسب خشنودی اراده خود، برای ستایش جلال فیض خود که ما را به آن مستفیض گردانید در آن حبیب. که در وی به سبب خون او فدیه یعنی آمرزش گناهان را به اندازه دولت فیض او یافته ایم. که آن را به ما به فراوانی عطا فرمود در هر حکمت و فطانت. چونکه سرّ اراده خود را به ما شناسانید، برحسب خشنودی خود که در خود عزم نموده بود، برای انتظام کمال زمان ها تا همه چیز را خواه آنچه در آسمان و خواه آنچه بر زمین است، در مسیح جمع کند، یعنی در او. که ما نیز در وی میراث او شده ایم، چنانکه پیش معین گشتیم برحسب قصد او که همه چیزها را موافق رأی ارداه خود می کند. تا از ما که اول امیدوار به مسیح می بودیم، جلال او ستوده شود. و در وی شما نیز چون کلام راستی، یعنی بشارت نجات خود راشنیدید، در وی چون ایمان آوردید، از روح قدوس وعده مختوم شدید. که بیعانه میراثی ما است برای فدای آن مِلک خاص او تا جلال او ستوده شود» (رساله پولس به افسسیان، باب 1، آیه 14-3).

 

(برگرفته از: من ایمان دارم. کتاب کوچک آموزه های کلیسایی. کونیگ اشتاین: انتشارات سازمان «کلیسا به وقت تنگنا»، 2004، صفحه 113-105).

 

 

 

دیدگاه مسلمانان

فرد مسلمان نباید مرگ را از زندگی خود طرد کند. بلکه برعکس او به آن فراخوانده شده است که همراه با مرگ زندگی کند. مرگ، همراه هر روزه انسان است. انسان باید به خاطر حفظ زندگی، از این نکته آگاه باشد. در قرآن آمده است: «هرکجا باشید اگرچه در کاخ های بسیار محکم، مرگ شما را فرا رسد» (سوره نساء، آیه 79) یا «عاقبت، مرگی که از آن می گریزید، شما را البته ملاقات خواهد کرد» (سوره جمعه، آیه 9) و سرآخر: «ما مرگ را بر همه خلق مقدر ساختیم و هیچکس بر قدرت ماسبق نتواند برد. اگر بخواهیم هم شما را فانی کرده و خلقی دیگر مثل شما بیافرینم و شما را به صورتی که اکنون از آن بی خبرید          برمی انگیزیم» (سوره واقعه، آیه 62-61).

فرد مسلمان پنج بار در روز این ذکر را تکرار می کند: «قسم به عصر که انسان همه در خسارت و زیانست، مگر آنان که به خدا ایمان آورده و نیکوکار شدند و به درستی و راستی و پایداری در دین، یکدیگر را سفارش کردند». [...] بنابراین، مرگ در زندگی ایمانی فرد مسلمان و جامعه اسلامی امری در لفافه یا طردشده نیست. اما بدون شک، برای آن اهمیتی خاص قائل می شوند یا بهتر بگوییم این پدیده، معنایی ویژه می یابد. خدا در کلام خود – یعنی در قرآن – این نکته را به آدمی یادآور می شود که مرگ فقط و منحصراً «مزد گناه» نیست، بلکه پیش از هر چیز «بازگشت» و نه پایان است. آنچه ما به شکل مرگ می بینیم، یعنی در مقام خروج، پایان، غایت، سقوط یا حتی فاجعه، از دید واقعیت های دینی، بازگشت زندگی به سرمنشاء خود است – یعنی «اتحاد با خدا» (سوره مائده، آیه 36). آیا مرگ می تواند مرز حیات باشد؟ خدا در قرآن دستکم این نکته را روشن می کند که مایل نیست، برای مرگ چنین تعبیری داشته باشد، هرچه هم که مردم درباره آن فکر کنند. [...]

 

پیام وحی

اگر بخواهیم اطمینان خاطرِ همه جانبه فرد مسلمان را که متوجه روز قیامت و زندگانی اخروی در جوار پروردگار است، درک کنیم، باید به پویایی پیام وحی به خودی خود در این زمینه دقت کنیم.

در ارتباط با رخدادهای آخرالزمانی، فرشته مرگ (که در کتاب از او به عنوان «عزرائیل» نام برده می شود) نقشی مسلط دارد. در آیه 12 از سوره سجده درباره او صحبت می شود: «این رسول ما، به آنها بگو فرشته مرگ – ملک الموت – که مأمور قبض روح شماست، جان شما را خواهد گرفت و پس از مرگ به سوی خدای خود بازمی گردید.»

هرچند قرآن به شکل مفصل به رخدادهای حدفاصل مرگ و قیامت نپرداخته است، اما در پیام وحی به این موضوع به تفصیل پرداخته شده است. بر این اساس، ملک الموت وظیفه دارد جان آدمی («نفس» یا «روح») را از بدن فرد متوفی جدا سازد. اگر این روح متعلق به نجات یافتگان باشد، به نزد خدا هدایت می شود، مکانی که در آنجا آگاه خواهد شد که کلیه گناهانش بخشوده شده است. سپس روح به روی زمین       بازمی گردد و در سر فرد که هنوز به خاک سپرده نشده است، جای می گیرد. اما روح فرد گمگشته در نقطه مقابل به پایین ترین دروازه های بهشت عودت داده می شود. از آن پس ملک الموت دست حمایتگر خود را از او برمی گیرد و او باردیگر در خاک قرار می گیرد. در آنجا فرشتگان پاسبان جهنم بر او مسلط می شوند و او را به محل تجمع نفرین شدگان می برند.

مرحله حائز اهمیت دیگر، پرس و پاسخ های درون گور است. هنگامی که جسم فرد متوفی را به خاک    می سپارند، دو فرشته منکر (به معنای نکوهیده) و نکیر (به معنای خوفبار) ظاهر می شوند تا از متوفی درباره ایمان و زندگی ایمانی اش پرسش کنند. این روایت، سنتی بسیار فراگیر را ایجاد کرده است که در مراسم خاکسپاری نقش مهمی ایفا می کند. توضیح آن که جماعت سوگوار می کوشند، به متوفی یاری رسانند تا او را برای پرسش و پاسخ از سوی فرشتگان آماده سازند. دعایی که برای مرده می خوانند، از این قرار است: «خدا اهل ایمان را با عقیده ثابت در دنیا و آخرت پایدار می دارد و ستمکاران را گمراه          می گرداند و خدا هرچه بخواهد به اختیار مطلق می کند» (سوره ابراهیم، آیه 27).

چنانچه پاسخ این گونه باشد، فرشتگانی به اسامی مباشر و بشیر (منادیان پیام شادمانه) فرد متوفی را تحویل می گیرند. آنان گور را اندکی می گشایند، به گونه ای که اندکی نور که نشانه ای از نوید برخاستن از مرگ است، بر او که در معرض پرسش قرار دارد، پرتو افکند. سپس آنها می گویند: بخواب، همچنان که دامادی به خواب می رود که فقط معشوقه اش قادر به بیدار کردن اوست. بخواب تا خداوند تو را از جایگاه خود برخیزاند.

اما اگر پاسخ، منفی باشد، جسد دچار عذاب قبر می گردد، یعنی نکیر و منکر او را کتک می زنند و تحقیر می کنند.

سپس، شب طولانی از راه می رسد که همان دوران انتظار برای روز قیامت است. روح ها، نوعی زندگی را تجربه می کنند که به خواب سرمستانه شبیه است. هنگامی که سرانجام روز قیامت از راه می رسد، به نظر آنها می رسد که «ساعتی از روز بیش درنگ نکرده اند» (سوره یونس، آیه 46) یا «شبی تا صبح یا روزی تا شام» (سوره نازعات، آیه 47) بوده است.

روایات مربوط به پرسش و پاسخ در گور، در اصل بر دو بخش از قرآن مبتنی است:

«بعضی از اعراب اطراف مدینه منافقند و بعضی اهل شهر مدینه هم منافق و بر نفاق ماهر و ثابتند و شما از نفاقشان آگاه نیستید. ما بر سریرت ناپاک آنها آگاهیم و آنان را دوبار عذاب می کنیم و عاقبت هم به عذاب سخت ابدی دوزخ بازمی گردند» (سوره توبه، آیه101).

«در آن حال کافران گویند پروردگارا تو ما را دوبار بمیراندی و باز زنده کردی تا ما به گناهان خود اعتراف کردیم. ایا اینک ما را راهی هست که از این  عذاب دوزخ بیرون آییم؟» (سوره غافر، آیه 11).

بدیهی است که این روایات غیرقرآنی همواره در الهیات شناسی مورد جدل بوده است، به رغم آن که به بخشی ثابت از ایمان مردم تبدیل شده است. به ویژه جهت گیری فکری معتزله که در نیمه نخست سده 8 پدید آمد و از لحاظ الهیات شناسی رویکردی عقل گرایانه داشت – رویکردی که محمد عبدو (1905-1849) مصلح دینی نیز به آن تعلق داشت – پرسش و پاسخ در گور و به این ترتیب، مجازات در گور را نیز مردود می شمارد. معتزله این گونه استدلال می کند: درباره مردگان نمی توان، نشانه ای از بازگشت به حیات در قاموس محاکمه شدن را دریافت یا آن را اثبات کرد. اما این باور، با تعبیر واژه به واژه بخش هایی از قرآن که آوردیم، مغایرت دارد که در آنها به نظر می رسد، سخن از مجازات در گور آمده باشد. زیرا معنای لغوی کلام قرآنی را تنها زمانی می توان پذیرفت که با تجربه و تعقل مغایرت نداشته باشد. در غیر این صورت باید آن را به معنای مجازی اش درک کرد. در نقطه مقابل، وظیفه آن است که ایمان داشته باشیم که انسان در پیشگاه خدا باید درباره عمکردهای خود پاسخگو باشد و براساس نتیجه حسابرسی اعمالش، در آن جهان پاداش یا مجازات خواهد یافت. 

درباره محل اقامت روح در حدفاصل مرگ و رستاخیز نیز روایات گوناگونی وجود دارد. براساس یکی از این روایات، روح تا زمان رستاخیزش در گور می ماند: این جایگاه توست تا روز رستاخیز که خداوند تو را برخیزاند. او در گور براساس میزان شایستگی اش، پاداش یا مجازات دریافت خواهد کرد، یعنی به عنوان پیش درآمدی برای آنچه پس از رستاخیز در روز داوری در انتظار اوست.

در متن دیگری گزارش می شود که همه مومنان پیشاپیش قبل از روز داوریی به بهشت می روند و روح ایمانداران مانند پرنده ای است که روی درختان بهشت روزگار می گذراند تا خدا در روز قیامت بار دیگر جسمش را برخیزاند. 

با توجه به قدمتِ شایان ارجِ روایات، بسیاری از الهیات شناسان فرض را بر «بلا کیفه» می گذارند، یعنی: «آن را قبول داریم، اما از پرسش مربوط به کیفیت آن خودداری می کنیم».

معتزله در نقطه مقابل به تعالیم برخی از یاران پیامبر و پیروانشان استناد می کنند که در مباحثات مربوط به مسائل آخرالزمانی به این حکم اکتفا می کردند که بگویند: «روح مومنان نزد خداست»، بدون آن که به آن چیزی بیفزایند. این بود مختصری راجع به روایات.

 

قرآن برای غلبه بر حدو مرزهای مرگ

درباره روایات دینی هر نظری هم که داشته باشیم، باید خاطرنشان بمانیم که از متون موجود قطعیتی شایان توجه در این زمینه برمی آید که انسان خدا را ملاقات خواهد کرد، این که آن به اصطلاح حد و مرزهای مرگ از نظر خدا مصداق ندارد و مرگ نه پایان ، بلکه سرآغازی جدید است.

برخلاف ارائه تصورات رنگارنگ از بهشت که این امر را القاء می کنند که باید به عنوان تمثیل آنها را برداشت کرد، برای نمونه آیه 16 از سوره 47، درباره آنچه به ملاقات با خدا مربوط می شود، قرآن بیشتر حال و هوایی سرد و خشک را القاء می کند، گویی که هدف آن است که نشان دهد که غلبه بر مرگ به قدرت و از راه رحمت الهی، محتاج کلام یا اشاره ای خاص نیست.

و درواقع نیز ایمان به قیامت در مسیر زندگی جاودان، یعنی ایمان به «روز آخرت» و به پاداش و جزا، از نظر اسلام امری اساسی است. محمد عبدوی مصلح، در کتاب خود درباره توحید به تفصیل چنین می نویسد:

«کسی که به کتاب مقدس و فرامین آن ایمان دارد، می تواند کلام وحی مندرج در آن درباره آخرت و رخدادهای مربوط به آن را نیز بنا به برداشت خود درک کند، حتی چنانچه تعبیر کلمه واژه به واژه آن برایش دشوار باشد. اما او باید هنگامی که از معانی لغوی فاصله می گیرد و همزمان به آموزه حیات پس از مرگ، وفادار می ماند، توضیح خود درباره این متون را بر شواهد و قرائنی موثق مبتنی سازد. توضیحات او همچنین نباید مبتنی بر ایمان به پاداش و جزا برای عملکردهای دنیوی و آن وعده ها و ارعاب هایی باشد که بنا به تعالیم قرآنی در حیات آینده به تحقق می پیوندد. سرانجام این که تعابیر او نباید حاوی چیزی باشد که تعهدات اخلاقی را که دین نیز مقرر می دارد، به تردید افکند.»

عبدو در اینجا به ماده 5 از اعتراف نامه ایمانی اسلامی متوسل می شود و «رستاخیز مجدد پس از مرگ و روز آخرت» را بشارت می دهد. این ماده بر قرآن و بر فرمول ایمانی مندرج در آیه 178 از سوره بقره مبتنی است که می گوید: «...لیکن نیکوکار کسیست که به خدای عالم و روز قیامت ایمان آورد» یا همچنین آیه 51 از سوره روم: «پس دیده باز کن و آثار رحمت نامنتهای الهی را مشاهده کن که چگونه زمین را پس از مرگ و دستبرد خزان باردیگر زنده می گرداند. محققاً همان خداست که مردگان را هم پس از مرگ باز زنده     می کند و او به قدرت کامله ذاتی بر همه امور عالم تواناست».

بنا به برداشت اسلامی، برای درک معنا و مفهومِ انتظارِ نجات، نیازی به ظرف مکانی خاصی به عنوان مکانی برای آخرت نیست. قرآن و سنت، توصیفی از بهشت و جهنم ارائه نمی دهند. در قرآن و سنت فقط تلاش بر آن است که با اظهاراتی که فقط مشخصه تمثیل را دارند، برای نمونه درباره «باغ های جاودانگی» و «آتش»، بر شدت و حدت – و نه کیفیت – شادی و رنج به عنوان پیامدهای مستقیم کردارهای انسانی تأکید شود، عاقبتی که عدالت الهی به انسان ها نوید داده یا برایشان مقرر ساخته است. اگر اصولاً چیزی درباره کیفیت پاداش بهشتی ذکر شده باشد، می توان آن را در این بیان قرآنی یافت: «هیچ کس نمی داند که پاداش نیکوکاریش چه نعمت و لذت های بی نهایت که روشنی بخش دل و دیده است در عالم غیب بر او ذخیره شده» (سوره سجده، آیه18) و در حدیثی چنین آمده است: «من برای بندگان صالح خود چیزهایی را مهیا کرده ام که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و دل آدمی حتی یک بار هم قادر به تصور آن نبوده است» (ابوهریره بنا به گفته امام بخاری و امام مسلم). [...]

 

تصاویر بهشت و هدف آنها

انسان شادی و رنج را فقط می تواند در ارتباط با تجربیات شخصی خود در زندگی و شرایط محیط زندگی خود مجسم کند. محمد حمیدالله در این زمینه می نویسد که شکل و محتوای اظهارات مربوط به بهشت و جهنم طبیعتاً بنا به افق انتظار و قدرت تخیل همعصران پیامبر شکل گرفته است و متناسب با اوضاع و زمانه و شرایط زندگی آن زمان است. این تصاویر به شکل مادی یادآور آن چیزهایی هستند که در زندگی این جهان پیرامون ما را فراگرفته است: باغ ها و نهرها، زنان زیبای جوان، فرش ها، سنگ های قیمتی، میوه ها، شراب و همه آن چیزهایی که انسان می تواند آرزویش را در دل خود داشته باشد. بر همین منوال، در جهنم نیز آتش، مار، آب جوش و دیگر شکنجه ها ازجمله بیابان های یخی و البته نه مرگ!!!! یافت می شود. 

حتی اگر این گونه تصاویر در دوران ما دیگر به اندازه کافی نزدیک به ذهن نباشد، می توان از طریق آنها به میزان شدت و حرارتی پی برد که چیزی را به ذهنمان متبادر می کند که نه برای عقل و محاسبات تعقلی و حساب و کتاب های خشک، بلکه برای جهان احساسات درنظر گرفته شده است. به رغم آن، هدف روشن است: ما با ابزاری کمکی که به شکل تصویر درآمده است به منظور استحکام بخشیدن به کردارهای اخلاقی و همزیستی اجتماعی سر و کار داریم.

برای نمونه پیامبر چنین می گوید: «هنگامی که مرگ به سراغ فردی مومن می آید، این امر برای او به منزله خبری خوش برخاسته از خیرخواهی الهی و رحم و شفقت خداوند است. هیچ چیز برای این فرد    دلچسب تر از آن چیزی نیست که در انتظارش است. او در حسرت دیدار خداوند است و خدا نیز مشتاق دیدار  اوست.

در نقطه مقابل، فرد بی ایمان این خبر را نشانه ای از بی لطفی خدا و مجازاتی قریب الوقوع می داند. هیچ چیز برای او ناخوشایندتر از آن چیزی نیست که در انتظارش است. فکر دیدار با خداوند برای او دردناک است و برای خدا نیز انتظار این دیدار نامطلوب است.

ساکنان جهنم در آنجا چنان هیبت بزرگی خواهند یافت که فاصله میان لاله گوش ها و شانه هایشان به مسافتی برای سفری هفتصد ساله می ماند، موهایشان هفتاد متر خواهد بود و دندان های آسیایشان به بزرگی کوه احد خواهد بود» (ابن عمر بنا بر کتاب مسند از امام احمد).

اگر این نکته را در نظر داشته باشیم که جسم آدمی و بخصوص پوست و قسمت سر او نسبت به درد تا چه حد حساس هستند، می توان تصویری نسبی از آن داشت که این اظهارات چه تأثیری بر معاصران آن زمان داشته است. [...]

سرآخر در سنت ها درباره ساکنان بهشت نیز روایاتی آمده است. «ساده ترین موقعیت برای یکی از آنان این است که خدا از او بخواهد، آرزویی کند. و او آرزوهای بسیاری خواهد کرد... سرانجام خدا به او خواهد گفت که همه خواسته هایش برآورده خواهد شد. او هرچه خواسته دریافت خواهد کرد و همان میزان هم اضافه بر آن (ابوهریره و مسلم).

 

نظاره خدا

کلید درک شرایطی را که مومنان در پایانِ زندگانی خود به عنوان نجات با آن مواجه هستند، می توان در آیه 26 از سوره یونس یافت. در آنجا چنین آمده است: «مردم نیکوکار به نیکوترین پاداش عمل خود و زیادت لطف خدا نائل شوند». سنت گرایانی نظیر امام مسلم (متوفی به سال 875) و محمد ابو العسل ترمیزی روایت کرده اند که پیامبر هنگامی که «نظاره خدا» را بالاترین پاداش برای مومنان قلمداد می کرد، از این بخش از قرآن یاد کرد. در حدیثی نیز آمده است که خداوند در «محل اقامت» بر همه افرادی که گردهم  آمده اند، ظاهر خواهد شد و همه او را خواهند دید، «همانطور که ماه را شب ها با درخشش کامل آن نظاره می کنیم».

هدف غایی که فرد مسلمان برای آن تلاش می کند، «اتحاد با خدا» و «نظاره خدا» است. در قرآن در این زمینه چنین آمده است: «آن روز رخسار طایفه ای از شادی برافروخته و نورانیست و به چشم قلب جمال حق را مشاهده می کنند» (سوره قیامت، آیه 23). این امر بر اساس آیه 72 از سوره توبه «فیروزی بزرگ»  است و در آیه 26 از سوره یونس نیز از آن به عنوان سرمنزل سعادت و سلامت و غایت راه راست یاد شده است. و آنچه خدا در غلبه بر مرگ وعده می دهد، چنین است: «ای نفس قدسی مطمئن و دل آرام امروز به حضور پروردگارت باز آی که از تو خشنود و او راضی از توست. باز آی و در صف بندگان خاص من درآی و با خشنودی در بهشت من داخل شو» (سوره فجر، آیه 31-28).

در نقطه مقابل، درباره نفرین شدگان در آیه 175 از سوره بقره چنین آمده است: «در قیامت خدا از خشم با آنها سخن نگوید» و نیز در آیه 78 از سوره آل عمران چنین می خوانیم: «و خدا از خشم با آنها سخن نگوید و به نظر رحمت در قیامت بدانها ننگرد»، این عده «از معرفت پروردگارشان محجوب و محرومند» (سوره مطففین، آیه 16). اما این طردشدگی ابدی نیست. حضرت محمد گفته است: «جهنم شاهد روزی خواهد بود که در آن دروازه هایش (با وزش باد) به هم کوبیده شود و در آن دیگر هیچکس نماند» (عبدالله بن عمرو بن العاص براساس گفته مسند احمد).

فراتر از همه سنت ها و وعده و وعیدها؛ این ندای بزرگ الهی قرار دارد که انسان باید حیات راستین را دریابد: «ای اهل ایمان، چون خدا و رسول، شما را به ایمان دعوت کنند، اجابت کنید تا به حیات ابدی رسید و بدانید که خدا در میان شخص و قلب او حایل است و همه به سوی او محشور خواهید شد» (سوره انفال، آیه 25).

 

(برگرفته از: محمد سلیم عبدالله، اسلام – در موافقت با گفت و گو با مسیحیان، انتشارات آلتن برگه، 1988، صفحات 93-82).

 

 

Contact us

J. Prof. Dr. T. Specker,
Prof. Dr. Christian W. Troll,

Kolleg Sankt Georgen
Offenbacher Landstr. 224
D-60599 Frankfurt
Mail: fragen[ät]antwortenanmuslime.com

More about the authors?