German
English
Turkish
French
Italian
Spanish
Russian
Indonesian
Urdu
Arabic
Persian

تبلیغ بشارتی و گفت و گو

 

دیدگاه مسیحی

 

تبلیغ بشارتی

 

محبت نجات بخش خدا

خدا محبت است (اول یوحنا، باب 4، آیه 8 و 16). محبت نجات بخش او در وجود مسیح بر انسان ها متجلی و به آنان ابلاغ شد؛ این مبحت نجات بخش، در جهان حضور دارد و از طریق روح القدس فعال است. کلیسا باید برای این محبت، نشانه ای زنده باشد، به گونه ای که به معیاری برای زندگی همگان تبدیل شود. بشارت کلیسا که مسیح خواهان آن بود، رسالتِ محبت است، زیرا کلیسا سرچشمه، هدف و شکل و شیوه این تبلیغ را در محبت می یابد. از این رو، هر جنبه و هر فعالیت کلیسایی باید شاخص محبت را در خود داشته باشد، بویژه به سبب وفاداری به مسیح که خود حامل این بشارت بود و همچنان این محبت را در درون خود دارد و در بطن تاریخ امکان پذیر می سازد.

 

کلیسا، قوم مسیح

آنچه شورای واتیکان بر آن تأکید ورزیده است، تشکیل کلیسای قوم مسیح است، یعنی گردآمدن عده ای به شکل عینی و محسوس و تشکیل جماعتی روحانی؛ قومی که در مقام زائر با کل بشریت در حال طی طریق و در تجربیات آنان سهیم است. کلیسا باید خمیرمایه و جان مایه این جماعت باشد تا آنان را در مسیح احیاء و به خانواده الهی تبدیل نماید. «این قوم مسیح این فرمان نو را به عنوان قانون پیش رو دارد که باید محبت ورزید، همان گونه که مسیح محبت ورزیده است. مقصد این قوم، ملکوت الهی است که از سوی خداوند روی زمین بنیان نهاده شده است» (شورای دوم واتیکان، از اساسنامه آموزه های بنیادی درباره کلیسا موسوم به «نور ملت ها»  Lumen gentium، شماره 9). «از این رو، کلیسای زائر، بنا به ماهیت خود «بشارتی» است (شورای دوم واتیکان، امریه مربوط به فعالیت های تبلیغی کلیسا، موسوم به «خطاب به ملت ها»Ad Gentes ، شماره 2، همچنین رجوع کنید به شماره6، بندهای 35 و 36). کردار تبلیغی برای هر فرد مسیحی به منزله یک شیوه بیانی عادی برای ایمانی است که آن را می زید. 

 

رسالت کلیسا

«رسالت کلیسا به واسطه عملکرد عینی آن به تحقق می رسد که به قوت آن، در اطاعت از فرمان مسیح و با دلگرمی از سوی برکت و محبت روح القدس،برای کلیه انسان ها و ملت ها حضوری کامل و واقعی       می یابد...» (شورای دوم واتیکان، امریه مربوط به فعالیت های تبلیغی کلیسا، موسوم به «خطاب به ملت ها»، شماره 5).

این وظیفه، تنها یکی از تعهدات کلیسا است، اما به شیوه های گوناگون به تحقق می پیوندد، آن هم براساس شرایطی که در هر یک از آنها بشارت تبلیغی اثرگذار می گردد. «این شرایط یا به کلیسا یا به ملت ها، جماعات و انسان هایی مربوط می شود که رسالت معطوف به آنان گشته است... باید برای هر یک از این شرایط، شیوه های اثربخشی ویژه و ابزار مناسبی یافت شود... هدف اصلی این فعالیت بشارتی، تبلیغ اناجیل و بنیان نهادن کلیسا در نزد ملت ها و جماعاتی است که کلیسا هنوز در میان آنان ریشه نیافته است» (همان، شماره 6). در سایر اظهارات همین شورا بر این نکته تأکید می شود که ازجمله دیگر رسالات کلیسا، عملکرد در مسیر توسعه ملکوت الهی و ارزش های آن در نزد همه انسان ها است (مقایسه کنید با شورای دوم واتیکان، اساسنامه آموزه های بنیادی درباره کلیسا، موسوم به «نور ملت ها»، شماره 5؛ اساسنامه شبانی درباره کلیسا در جهانِ امروزی، موسوم به «شادی و امید» Gaudium et Spes، شماره 39؛ امریه مربوط به نهضت کلیسایی، موسوم به «وحدت میان همه مسیحیان» Unitatis Redintegratio، شماره 2؛ بیانیه مربوط به آزادی دینی، موسوم به «منزلت بشری» Dignitatis Humanae، شماره 14؛ امریه مربوط به وظایف غیرروحانیون، موسوم بهActuositatem  Apostolicam ، شماره 5).

 

شیوه ها و جنبه های گوناگون رسالت

شیوه ها و جنبه های گوناگون رسالت کلیسا به طور کامل از سوی شورای دوم واتیکان توصیف شده است. اسناد و مدارک صادره از سوی مرجعیت تعلیمی کلیسا و همچنین مجمع اسقفان در حوزه عدالت اجتماعی (1971)، ترویج اصول انجیلی (1974) و تعلیم اصول ایمانی (1977)، سخنان متعددی از سوی پل ششم و ژان پل دوم و همچنین کنفرانس های اسقفان در آسیا، افریقا و امریکای لاتین، جنبه هایی دیگر از آموزه های شورای واتیکان را بسط داده اند. برای نمونه، در اینجا از حمایت از بشریت، عدالت اجتماعی، آزادی و حقوق بشر و همچنین دگرگونی در ساختارهای نابرابر اجتماعی به مثابه «عنصری اساسی از بشارت کلیسایی که نباید مجزا از دیگر عملکردهای تبلیغی فرض شود» (بنا به گفته ژان پل دوم،در رساله «منجی بشریت» Redemptor Hominis، مورخ 4 مارس 1979، شماره 15) نام برده شده است.

 

واقعیتی یکپارچه، اما پیچیده

در ذهنیت کلیسا، بشارت به منزله واقعیتی یکپارچه، اما پیچیده و برجسته است. در این زمینه می توان از عناصری اصولی نام برد. بشارت پیش از هر چیز با حضور ساده مسیح و این امر که او شاهدی زنده برای زندگی است (مقایسه کنید با پل ششم، رساله شبانی Evangelii Nuntiandi ، مورخ 8 دسامبر 1975، شماره 21) واقعیت می یابد، حتی اگر به این تشخیص رسیده باشیم که «این خزینه را در ظروف خاکی داریم» (دوم قرنتیان، باب 4، آیه 7) و از این رو فاصله میان آن گونه ای که فرد مسیحی ماهیتاً ظاهر        می گردد و آنچه او ادعا می کند که هست، همواره چشمگیر بنماید. به این امور باید خدمت عینی و محسوس به بشریت و اقدام در راستای پیشرفت اجتماعی را نیز افزود و همچنین مبارزه علیه فقر و ساختارهایی که مسبب فقر هستند. همچنین باید از زندگانی عبادی، مناجات و تعمق در مقام شاهد       مثال هایی بارز از رابطه زنده و رهایی بخش با خدای راستین نیز نام برد، خدایی که ما را به ملکوت و پادشاهی خود فرا می خواند (مقایسه کنید با اعمال رسولان، باب 2، آیه 42).

سپس به مسأله گفت و گو می رسیم که طی آن، مسیحیان با هواداران دیگر ادیان الهی ملاقات می کنند تا به طور مشترک برای رسیدن به حقیقت تلاش و در امور مبتنی بر منافع مشترک همکاری کنند. و سرآخر باید از اعلام بشارت مسیح و تعلیم آموزه های دینی نام برد که طی آن پیام شادمانه اناجیل اعلام و پیامدهای آن در زندگی و فرهنگ تعمیق می گردد. همه اینها بخش هایی از تبلیغات بشارتی کلیسا هستند.

 

وظیفه ای همگانی

هر کلیسایی به تنهایی مسئولیت کل تبلیغات بشارتی را به رعهده دارد و هر مسیحی نیز به قدرت ایمان و تعمیدش فراخوانده شده است تا این بشارت را تحقق بخشد. مقتضیات برخاسته از شرایط حاکم، موقعیت ویژه قوم خدا و فرهمندی شخصیتی مسیحیان، آنان را قادر می سازد تاحدود بسیاری یکی از جنبه های بشارت را برعهده گیرند.

 

مسیح در مقام الگو

زندگی عیسی حاوی کلیه عناصر تبلیغات بشارتی است. بنا به اناجیل، ما در او سکوت و عمل، مناجات، گفت و گو و بشارت را یکجا می یابیم. پیام او از عمکلرد او قابل تفکیک نیست؛ او خدا و ملکوتش را نه فقط در کلام، بلکه همچنین با کردار و عملکردهایی که به منصفه ظهور می رساند، بشارت می دهد. او حتی امر متناقض را هم که همان ناکامی و مرگ است، می پذیرد؛ پیروزی او با ایثار زندگی اش به تحقق        می پیوندد. همه چیز از نظر او، ابزار و راهی برای مکاشفه و نجات است (مقایسه کنید با همان، شماره 6 تا 12). مسیحیان نیز باید اینچنین رفتار کنند: «به همین دلیل همه خواهند فهمید که شاگرد من هستید اگر محبت یکدیگر را داشته باشید» (یوحنا، باب 13، آیه 35).

 

کلیسای نخستین

عهد جدید هم تصویری چندجانبه و پرتنوع از بشارت تبلیغی کلیسا را نشان می دهد. تنوعی از خدمات و عملکردها بر اساس عطیه های گوناگون الهی برای انسان متصور است (مقایسه کنید با اول قرنتیان، باب 12، آیه 28 تا 30؛ افسسیان، باب 4، آیه 11 و 12؛ رومیان، باب 12، آیه 6 تا 8). پولس شخصاً آن زمان که      می گوید: «مسیح مرا نفرستاده است تا تعمید دهم، بلکه تا بشارت رسانم» (اول قرنتیان، باب 1، آیه 17) بر ویژه بودن مأموریت بشارتی خود تأکید می ورزد. از این رو ما در کنار حواریون، پیامبران و انجیل نگاران، دیگرانی را نیز می یابیم که به عملکردهای مشترک به منظور یاری رسانی به مستمندان فراخوانده شده اند. وظایفی برای خانواده ها، مردان، زنان و کودکان وجود دارد؛ تعهداتی نیز مربوط به اربابان و مستخدمان یافت می شود. هر کس در داخل جامعه موظف به ارائه شاهد مثالی ویژه است. در رساله اول پطرس به مسیحیانی که در تبعید زندگی می کنند نکاتی گوشزد شده است که تا به امروز به دلیل مصداق یافتن، مایه شگفتی هستند.

ژان پل دوم از بخشی از این رساله به عنوان «قانون طلایی» در حوزه رابطه مسیحیان با همنوعانشان از ادیان دیگر سخن گفت: «خداوند مسیح را در دل خود تقدیس نمایید و پیوسته مستعد باشید تا هر که سبب امیدی را که دارید از شما بپرسد، او را جواب دهید، لیکن با حلم و ترس و ضمیر خود را نیکو بدارید تا آنانی که بر سیرت نیکوی شمادر مسیح طعن می زنند، در همان چیزی که شما را بد می گویند خجالت کشند» (اول پطرس، باب 3، آیه 15 و 16).

 

مبلغان برجسته

در میان نمونه های فراوان در تاریخ عملکرد بشارتی مسیحیان، باید از اصولی نام برد که فرانسیس قدیس در مجموعه قوانین غیرمهر و موم شده سال 1221 به برادرانی اعلام نمود که «برانگیخته از سوی خدا          می خواهند به نزد شرقیون بروند... آنان می توانند در میان این عده به گونه ای مضاعف مناسبات روحانی را رتق و فتق نمایند. یکی آن که جدال و مباحثه ای را آغاز نکنند، بلکه از سر عشق به خدا برای تک تک موجودات انسانی خادم باشند و اعتراف کنند که مسیحی هستند. روش دوم در آن است که هرگاه که این امر را خداپسندانه یافتند، کلام خدا را بشارت دهند» (فرانسیس آسیزی، Regula non Bullata XVI: Fontes Franciscani، آسیزی، 1995، صفحه 198 و نظیر آن.).

سده ما شاهد آن بوده است که بویژه در جهان اسلام تجربه شارل دوفوکو چگونه آغاز شد و او چگونه شایستگی خود را به اثبات رساند، همان کسی که بشارت را با کرداری همراه با فروتنی و سکوت در اتحاد با خدا آغاز کرد، و همچنین در اشتراک با فقرا و در یک برادری جهانی.

 

توجه نسبت به آزادی

رسالت همواره به گونه ای خطاب به انسان ها به بیان درمی آید که آزادی کامل آنان مورد توجه قرار گیرد. از این رو، هرچند شورای دوم واتیکان بر این ضرورت و فوریت تأکید می کند که مسیح، این نور زندگانی را، «با دلیری حواریون، تا حد ایثار جان – در صورت لزوم – و با صداقت تمام اشاعه دهیم» (شورای دوم واتیکان، بیانیه مربوط به آزادی دینی Dignitatis humanae، شماره 14)، اما همزمان بر این خواسته تأکید می ورزد که کلیه طرفین مذاکره باید از آزادی برخوردار باشند و به این امر باید توجه شود. هیچ گونه جبری نباید در کار باشد، بویژه در حوزه ادیان. «حقیقت را باید به گونه ای جست و جو کرد که با منزلت انسان و فطرت اجتماعی اش همخوانی داشته باشد، یعنی در مسیر پژوهش های آزاد، به کمک مرجعیت تعلیمی کلیسا یا تعلیمات، تبادل اندیشه و گفت و گو، به گونه ای که انسان ها حقیقتی را که یافته یا تصور می کنند یافته اند، به آگاهی یکدیگر برسانند تا در پژوهش در مسیر حقیقت یابی یکدیگر را متقابلاً یاری رسانند؛ اما انسان باید درباره حقیقتی که زمانی یافته است، با ادله شخصی ثابت قدم باشد» (همان، شماره 3). «بنابراین باید در اشاعه ایمان دینی و در اجرای آداب و مناسک، همواره به گونه ای عمل نکرد که این تصور پیش آید که جبر یا اظهاراتی نامحترمانه و نابجا در کار است، بویژه اگر افرادی در میان هستند که کمتر تحصیل کرده اند و یا فقیر هستند. یک چنین شیوه عملکردی را باید سوءاستفاده از حقوق فردی و نقض حقوق دیگران تلقی کرد» (همان، شماره 4).

 

توجه به فرد

توجه به تک تک افراد بشر باید در جهان امروزی از مشخصه های اصلی فعالیت های تبلیغاتی باشد (مقایسه کنید با پل ششم، رساله Ecclesiam Suam، 6 اوت 1964: اسناد و مدارک ناشره از سوی کرسی رسولی [واتیکان] مجلد 56، (1964)، صفحات 643-642؛ رساله شبانی Evangelii Nuntiandi، 8 دسامبر 1975، شماره 80-79؛ ژان پل دوم، رساله Redemptor Hominis، 4 مارس 1979، شماره 12). «انسان نخستین راهی است که کلیسا باید برای تحقق وظیفه اش در آن گام نهد» (همان، شماره 14). این ارزش هایی که کلیسا آنها را از مسیح، خداوندگار خود آموخته است، باید مسیحیان را به آنجا رهنمون شوند که به همه آنچه در حوزه فرهنگ و تلاش های دینی دیگران، نیک است، عشق ورزند و احترام گذارند. «موضوعی که مطرح است، احترام به هر آن چیزی است که روح در وجود فرد به جریان می اندازد، به هر سو که باشد» (همان، شماره 12؛ مقایسه کنید با پل ششم، رساله شبانی Evangelii Nuntiandi، 8 دسامبر 1975، شماره 79). تبلیغات بشارتی مسیحی هرگز نمی تواند از عشق و احترام به دیگران مبرا باشد و همین امر اهمیت گفت و گو در امر بشارت را برای ما مسیحیان روشن می سازد.

 

گفت و گو

 

الف) اصول

گفت و گو نه بر مبنای یک فرصت طلبی زیرکانه برای لحظه ای گذرا از زمان، بلکه بنا به دلایل منطقی صورت می گیرد، دلایلی که از راه تجربه، تعمق و حتی با بروز دشواری ها، ژرفنای بیشتری می یابند.

 

چالش های فردی و اجتماعی

کلیسا نسبت به گفت و گو گشاده رو است تا بتواند از این راه وفاداری خود به انسان را حفظ کند. در وجود هر انسان و هر گروه بشری این آرزو و نیاز وجود دارد که به چشم فردی مسئولیت پذیر به او نگریسته و با او رفتار شود، چه زمانی که آدمی نیازمند دریافت اطلاعاتی از دیگران باشد و چه با آگاهی از این که از امری اطلاع دارد که شایسته آن است که به آگاهی دیگران رسانده شود. همان گونه که انسان شناسان تأکید می ورزند، انسان در حین گفت و گوهایش با دیگران، با مرزهای خود و همچنین این امکان آشنا می شود که چگونه باید بر این مرزها غلبه کند؛ او این نکته را درمی یابد که حقیقت را به شکل نهایی و کامل در اختیار ندارد، اما می تواند در همراهی با دیگران با اعتماد کامل به سوی آن پیش برود. سنجش متقابل، اصلاح طرفین و تبادل برادرانه عطایایی که افراد از آن برخوردار هستند، همواره به پختگی بیشتر می انجامد و اجتماع میان افراد از آن سربرمی آورد. در این روند مبادله حتی امکان آن پدید می آید که تجربیات و دیدگاه های دینی پاکسازی شوند و غنا یابند.

این پویایی در روابط انسانی، ما مسیحیان را به سمت شنیدن و درک آن چیزهایی سوق می دهد که دیگراندیشان می توانند به ما منتقل کنند، به گونه ای که از کلیه عطایای الهی بهره مند شویم.

دگرگونی های اجتماعی – فرهنگی همراه با تنش ها و دشواری های لاجرم آن، وابستگی های متقابل روزافزون در کلیه حوزه های همزیستی انسانی و مطالبات بشری، بویژه همه آنچه لازمه صلح است، رسیدن به اسلوبی از گفت و گو در مناسبات امروزی را به امری اجتناب ناپذیر بدل می سازند. 

 

ایمان به خدای پدر

البته کلیسا پیش از هر چیز براساس ایمانش خود را موظف به گفت و گو احساس می کند. وحی الهی با راز نهفته در تثلیث، زندگی در اشتراک و تبادل متقابل را برای ما درک پذیر می سازد.

ما در وجود خدای پدر، محبتی را می یابیم که به سوی ما سرازیر می گردد، بی آن که حد و مرزی زمانی و مکانی بشناسد. کائنات و تاریخ انباشته از عطایای او هستند. هر واقعیت و هر رخدادی با محبت او مواجه است. هرچند که شر گاه و بیگاه به شکل خشونت آمیزی خود را می نمایاند، اما قوای این عطیه الهی در سرنوشت هر انسان و هر قومی حضور می یابد، قوایی که سازنده و رهایی بخش است.

کلیسا این وظیفه را دارد که پرده از این سرمایه الهی برکند و به سوی روشنایی رهنمون شود، یعنی همان قوایی که خدای پدر در آفرینش و تاریخ نهان ساخته است. کلیسا فقط نام خداوند را در آیین های مذهبی جلال نمی دهد، بلکه می کوشد عطایای خدای پدر را در میان همه انسان ها هر روز بیش از پیش اشاعه دهد.

 

مسیح، پیوندیافته با هر انسان

در خدای پسر، کلام و حکمتی به ما عطیه شده است که از ازل حاوی همه چیز بوده است. مسیح کلامی است که هر انسانی را روشنایی می بخشد، زیرا در وجود او همزمان راز خدا و راز انسان تجلی می یابد (مقایسه کنید با ژان پل دوم، رساله Redemptor Hominis، 4 مارس 1979، شماره 8، 11-10 و 13).او منجی است که با عطیه وجود خود، در هر ملاقات انسانی حضور دارد تا ما را از خودخواهی هایمان رهایی بخشد و زمینه را فراهم آورد تا یکدیگر را دوست بداریم، همان گونه که او ما را دوست دارد.

ژان پل دوم چنین می نویسد: «انسان – آن هم هر انسانی بدون استثناء – از سوی مسیح نجات یافته است. مسیح با هر انسانی، بدون استثناء به گونه ای پیوند دارد، حتی اگر آن شخص خود از این امر آگاه نباشد: مسیح که برای همگان جان باخته و رستاخیز کرده است، به انسان – یعنی به تک تک انسان ها و همه آنان به همراه هم – از راه روح خود پیوسته روشنایی و نیرو می بخشد تا بتواند بالاترین رسالت خود را به تحقق رساند» (همان، شماره 13). 

 

عملکرد روح القدس

 ایمان به خدا، یعنی روح القدس، آن قوای حیاتی، قدرت تحرک و امکان احیای پیوسته را به ما می شناساند (مقایسه کنید با شورای دوم واتیکان، قوانین اصولی درباره کلیسا Lumen Gentium، شماره 4) که در ژرفنای خودآگاهی عمل می کند و مسیر پنهان قلب ما به سمت حقیقت را همراهی می کند (مقایسه کنید با شورای دوم واتیکان، قوانین شبانی درباره کلیسا در جهان امروزی Gaudium et Spes، شماره 22). این روح همچنین «در خارج از مرزهای مرئی کالبد عرفانی» (ژان پل دوم، رساله Redemptor Hominis، 4 مارس 1979، شماره 6؛ مقایسه کنید با شورای دوم واتیکان، قوانین اصولی درباره کلیسا Lumen Gentium، شماره 16؛ قوانین شبانی درباره کلیسا در جهان امروزی Gaudium et Spes، شماره 22؛ فرمان مربوط به فعالیت های بشارتی کلیسا Ad Gentes، شماره 15) تأثیرگذار است. روح القدس، راه کلیسا را در پیش می گیرد و آن را همراهی می کند. البته در این میان کلیسا خود را موظف می داند،     نشانه های حضور روح القدس را دریابد، از او به هرکجا که می رود، پیروی و سرآخر به او در مقام همکاری فروتن و ملاحظه کار خدمت کند.

 

تحقق ملکوت الهی

ملکوت الهی هدف نهایی همه انسان هاست. کلیسا در مقام «نطفه و سرآغاز»ی برای این ملکوت (شورای دوم واتیکان، قوانین اصولی درباره کلیسا Lumen Gentium، شماره 5 و 9)، در تلاش برای آن است که در نخستین گام، این مسیر منتهی به ملکوت را طی کند و سایر افراد بشر را در همین مسیر به جنبش درآورد. مبارزه علیه شر و گناه و همچنین پیروزی بر این دو، در حالی که کلیسا همواره نخست از خود   می آغازد و بر راز صلیب وفادار می ماند، ازجمله این وظایف هستند. به این ترتیب، کلیسا راه را برای رسیدن به ملکوت خداوند هموار می کند، تا این که همه برادران و خواهران در وجود خداوند به شکل یک جماعت کامل درآیند. مسیح برای کلیسا و جهان به منزله تضمینی برای آن است که قیامت پیشاپیش آغاز شده و پایان تاریخ از پیش رقم خورده است (مقایسه کنید با همان، شماره 48) و این که به همین دلیل کلیسا قادر و فراخوانده شده به آن است که برای به کمال رسیدن همه چیز در وجود مسیح بکوشد.

 

«بذرهای کلام»

این دیدگاه، پدرانِ شورای دوم واتیکان را به سوی این شناخت سوق داد که در ادیان غیرمسیحی «چیزهایی راستین و نیک» (شورای دوم واتیکان، فرمان مربوط به تربیت کشیشان Optatam Totius، شماره 16) وجود دارد، «عناصری ارزشمند از دین و انسانیت» (شورای دوم واتیکان، قوانینی شبانی درباره کلیسا در جهان امروزی Gaudium et Spes، شماره 92)، «بذرهای کلام» (شورای دوم واتیکان، فرمان مربوط به فعالیت های بشارتی کلیسا Ad Gentes، شماره 11 و 15)، «شعاع هایی از حقیقت که همه انسان ها را روشن می سازد» (شورای دوم واتیکان، بیانیه مربوط به رابطه کلیسا با ادیان غیرمسیحی Nostra Aetate، شماره 2). بنا به اشارات صریح شورای دوم واتیکان، این ارزش ها در ادیان بزرگ بشری به نحو شاخص یافت می شود. از این رو، آنها شایسته دقت و توجه به منظور مذاکره هستند (مقایسه کنید با همان، شماره 2 و 3؛ فرمان مربوط به فعالیت های بشارتی کلیسا، Ad Gentes، شماره 11)، مذاکره ای که نه فقط به   گونه ای عناصر مشترک را دربرمی گیرد، بلکه دربرگیرنده عناصر متضاد نیز هست.

 

یک گفت و گوی صادقانه و صبورانه دوجانبه

از این رو، شورای دوم واتیکان به تعهداتی ملموس اشاره کرد و اظهارات ذیل را بیان داشت: 

«برای این که بتوان این شاهد مثال زنده مسیح را به شکل ثمربخش ارائه داد، آنان (مسیحیان) باید با این انسان ها با محبت و توجه پیوند یابند. آنان باید این عده را اعضایی از گروه انسانی که در آن می زیند، بنگرند؛ آنان باید از راه مناسبت ها و تعاملات گوناگون در زندگی انسانی، در امور فرهنگی و اجتماعی یکدیگر مشارکت جویند. آنان باید همچنین با سنت های ملی و مذهبی دیگران نیز آشنایی یابند؛ آنان باید با شادمانی و احترام در جست و جوی آن بذرهایی از کلام درآیند که بر آنان پوشیده هستند... شاگردان مسیح باید همچون شخص مسیح، انباشته از روح القدس، با مردمانی که در میانشان می زیند و با آنان مراوده دارند، آشنا شوند؛ آنان باید طی گفت و گوهایی صادقانه و صبورانه بیاموزند که خداوندِ سخاوتمند، چه گنج هایی را در میان ملت ها تقسیم کرده است، اما باید همزمان در تلاش برای آن برآیند که این گنج ها را به کمک نور اناجیل روشن نمایند، آزاد سازند و در استیلای خداوندِ منجی درآورند» (همان، شماره 11؛ مقایسه کنید با همان، شماره 41؛ فرمان مربوط به وظایف غیرروحانیون Apostolicam Actuositatem، شماره 14 و 29 و مشابه).

ب) اشکال گفت و گو

 

شکل های بسیار گوناگون

تجربیات سال های اخیر نمایانگر شکل های گوناگونی بوده اند که طی آنها گفت و گو می تواند تحقق یابد. اشکال عمومی یا اختصاصی که در اینجا ذکر آنها به میان می آید، یا به خودی خود و یا همراه با دیگران صورت تحقق می یابد.

 

گفت و گو به مثابه زندگی

گفت و گو، پیش از هر چیز اسلوبی از عملکرد، نوعی رفتار و روحی است که کردار را مشخص می کند. ازجمله مشخصات آن را دقت، توجه و گشاده رویی در قبال طرف گفت و گو تشکیل می دهند که بر اساس آنها، به او برای ارائه هویت شخصی اش، شکل های گوناگون بیان و ارزش هایش فرصت داده می شود. یک چنین گفت و گویی، معیار و اسلوبی ضروری برای کل بشارت مسیحی و همه بخش های آن است، چه موضوعِ حضور صرف و ارائه یک شاهد مثال مطرح باشد و یا پیشنهادهایی برای خدمت یا بشارتی مستقیم (ژان پل دوم، کتاب مجموعه قوانین Iuris Canonici، 25 ژانویه 1983، قانون 787، ماده 1). بشارتی که روح گفت و گو آن را دربرنگرفته باشد، خلاف مطالبات مربوط به انسانیت واقعی و با اشارات اناجیل مغایر خواهد بود. 

 

گفت و گو در زندگی روزمره

هر رهروی مسیح، به قدرت دعوتش در مقام انسان و جان انسانی، به گفت و گوی واقعی در زندگی   روزمره اش دعوت شده است، چه در وضعیت اقلیت و چه در وضعیت اکثریت قرار گرفته باشد. او باید با روح اناجیل، بر هر محیطی که پیرامونش وجود دارد و در آن زندگی و کار می کند، تأثیر گذارد: حوزه خانواده، اجتماع، امور تربیتی، امور هنری، اقتصادی، سیاسی و ...به این ترتیب، گفت و گو با پویایی گسترده موجود در ویژگی بشارتی کلیسا سازگاری می یابد.

 

گفت و گو در عمل

گستره دیگر را گفت و گو در عمل و همکاری برای به ظهور رساندن ویژگی های انسان دوستانه، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تشکیل می دهد که هدف از آنها آزادی و پیشبرد بشر است. این امر اغلب در نهادهای محلی، ملی و بین المللی صورت می گیرد، مکان هایی که در آنها مسیحیان و هواداران سایر ادیان به طور مشترک به بررسی مشکلات جهان می پردازند.

 

حوزه همکاری

حوزه همکاری می تواند بسیار گسترده باشد. بویژه درباره مسلمانان، شورای دوم واتیکان هشدار می دهد که باید «گذشته را به کناری نهاد ... و به طور مشترک برای حفاظت و پیشبرد عدالت اجتماعی، فضایل اخلاقی و بویژه صلح و آزادی برای همه بشریت گام برداشت» (شورای دوم واتیکان، بیانیه مربوط به رابطه کلیسا با ادیان غیرمسیحی Nostra Aetate، شماره 3، مقایسه کنید با فرمان مربوط به فعالیت های بشارتی کلیسا Ad Gentes، شماره 11، 12ف 15، 21 و غیره). پل ششم در Ecclesiam suam (پل ششم، رساله Ecclesiam Suam، 6 اوت 1964؛ اسناد و مدارک منتشره از سوی کرسی رسولی [واتیکان] مجلد56 (1964)صفحه 655.) و ژان پل دوم در دیدارهای متعدد خود با سران و نمایندگان ادیان گوناگون در این زمینه اظهارنظر کرده اند. مسیحیان بزرگ ترین مشکلاتی را که بشریت با آنها مواجه است، در همکاری با ایمانداران سایر ادیان به بررسی می گذارند، بویژه به قدرت باورهای دینی هر دو طرف.

 

گفت و گوی کارشناسان

آنچه بویژه جالب توجه می نماید، گفت و گو در سطح کارشناسان است، چه این گفت و گو درزمینه  میراث های دینی هر یک از طرفین صورت گرفته، تعمیق یافته و یا غنی شده باشد، چه با این هدف که از نقطه قوت های هر یک از دو طرف برای حل مشکلاتی که بشریت در طول تاریخ با آن مواجه است، بهره برداری شود.

معمولاً زمانی کار به یک چنین گفت و گویی می رسد که طرفین گفت و گو از پیش واجد یک جهان بینی خاص و نیز هوادار دینی خاص باشند، دینی که آنان را به عملکردی اینچنینی تشویق می کند. در جوامع تکثرگرایی که ادیان و ایدئولوژی های گوناگون در کنار یکدیگر همزیستی و گاه با یکدیگر ملاقات دارند، این امر ساده تر است.

 

گفت و گو به منظور درک متقابل

در یک چنین مباحثه ای، طرفین گفت و گو، با ارزش های متقابل و معیارهای فرهنگی یکدیگر آشنا       می شوند و بر آنها ارج می نهند. آنان همچنین اشتراک عمل و عملکرد برادرانه در میان بشریت را ترویج  می دهند. از نظر مسیحیان، در این حوزه، همکاری درزمینه متحول ساختن فرهنگ ها در مسیر اناجیل نیز مطرح است (مقایسه کنید با ژان پل ششم، رساله شبانی Evangelii Nuntiandi، 8 دسامبر 1975، شماره 20-18 و 63). 

 

 

 

گفت و گو در حوزه تجربیات دینی

به معنای ژرف تر کلمه، افرادی که ریشه های مستحکمی در ادیان خود دارند، می توانند تجربیات خود را در حوزه عبادت و تعمق، ایمان و عمل، به شیوه های بیانی گوناگون و از طریق راه هایی برای جست و جوی امر مطلق، مبادله کنند. یک چنین شکلی از گفت و گو به غنای متقابل و همکاری ثمربخشی در زمینه ترغیب و حفظ ارزش های معنوی و آرمان های بشری می انجامد. بدیهی است که اظهارنظر درباره ایمان هر یک از طرفین، می تواند به شکل یک محرک عمل کند. این پویایی به دلیل بروز برخی تضادهای گاه ژرف، از میان نمی رود و بیشتر بر فروتنی و اعتماد به خداوند تکیه دارد، خدایی که «از دل ما بزرگ تر» (اول یوحنا، باب 3، آیه 20) است. به این ترتیب، فرد مسیحی می تواند این امکان را به دیگری ارائه دهد که به شکل اساسی و اصولی از ارزش های اناجیل مطلع شود.

 

3. گفت و گو و بشارت

رابطه میان گفت و گو و بشارت تنوع ویژه ای دارد. ما در اینجا نگاهی به جنبه هایی داریم که در حال حاضر برای چالش ها و مشکلاتی که مطرح هستند و نیز برای اتخاذ رفتارهایی در قبال آنها، اهمیت بیشتر دارند.

 

الف) بشارت و گرویدن به مسیحیت

 

دعوت به گرویدن به مسیحیت

تبلیغات بشارتی از نظر شورای دوم واتیکان با هدف گرایش دادن افراد به مسیحیت صورت می گیرد: «فقط به این ترتیب است که غیرمسیحیان با اعتقاد قلبی که روح القدس در وجود آنان ایجاد می کند، آزادانه به خداوند مسیحیت روی می آورند و با جان و دل به او متوسل می شوند....» (شورای دوم واتیکان، فرمان مربوط به فعالیت های بشارتی کلیسا Ad Gentes، شماره 13؛ ژان پل دوم، مجموعه قوانین Iuris Codex Canonici، 25 ژانویه 1983، قانون 787، ماده 2). در قاموس گفت و گو میان هواداران ادیان گوناگون، نمی توان اندیشه طی کردن راهی روحانی به منظور گرویدن به مسیحیت را نادیده گرفت.

در زبان انجیلی و مسیحی، گرویدن خالصانه و فروتنانه قلب به سمت خدا با این خواسته همراه است که زندگی آدمی دست و دلبازانه در اطاعت از او شکل گیرد (مقایسه کنید با شورای دوم واتیکان، فرمان مربوط به فعالیت های بشارتی کلیسا Ad Gentes، شماره 13). همگان پیوسته به گرویدن به مسیحیت با این خصائل دعوت می گردند. در یک چنین روندی امکان اتخاذ این تصمیم وجود دارد که شخص، موقعیت دینی و روحانی سابق خود را ترک گوید تا به سمت موقعیت دیگری متمایل شود. بر همین اساس، برای نمونه امکان دارد قلب آدمی از یک عشق محدود به سوی عشقی جهانی گشوده شود. 

هر ندای الهی راستینی می تواند یک گام از خودگذشتگی را با خود به همراه بیاورد. همان گونه که ساز و کارِ راز فصح نشان می دهد، هیچ زندگی نوینی بدون مرگ وجود ندارد (مقایسه کنید با شورای دوم واتیکان، اساسنامه شبانی درباره کلیسا در جهان امروزی Gaudium et Spes، شماره 22). از این رو، هر مورد گرویدن به مسیحیت به منزله «دستاورد عطیه الهی است. با این عمل، انسان باید به طور کامل به نفس خود بازگردد» (ژان پل دوم، رسالهHominis   Redemptor، 4 مارس 1979، شماره 12).

 

توجه به وجدان

در این روند گرایش به مسیحیت، متعالی ترین قانون وجدان دارای الویت است، زیرا هیچکس اجازه ندارد «ناگزیر به کرداری خلاف وجدان خود شود. اما نمی توان مانع آن شد که کسی بویژه در حوزه دین، مطابق وجدان خود عمل کند» (شورای دوم واتیکان، بیانیه مربوط به آزادی دینی Dignitatis Humanae، شماره 3).

 

روح حیات بخش

از دیدگاه مسیحی، عامل اصلی تشویق افراد به گرایش به مسیحیت، نه انسان، بلکه روح القدس است. «اوست که انسان را تشویق به بشارت انجیل می کند و اوست که این امکان را فراهم می آورد که پیام نجات در عمق خودآگاهی پذیرفته و درک شود.» (پل ششم؛ رساله شبانی Evangelii Nuntiandi، 8 دسامبر 1975، شماره 75). او جنبش قلب آدمی را هدایت می کند و زمینه ایمان به عیسی، خداوندگار را پدید    می آورد (مقایسه کنید با اول قرنتیان، باب 2،آیه 4). فرد مسیحی تنها به منزله ابزار و دستیار خداوند است (مقایسه کنید با اول قرنتیان، باب 3، آیه 9).

 

خواست تبادل متقابل

در گفت و گو، فرد مسیحی معمولاً در قلب خود به این خواست نیز متمایل می شود که تجربه خود از مسیح را با برادر خود از دینی دیگر تقسیم کند (مقایسه کنید با اعمال رسولان، باب 26، آیه 29) (مقایسه کنید با پل ششم، رساله Ecclesiam Suam، 6 اوت 1964: اسناد و مدارک منتشره از سوی کرسی رسولی [واتیکان] مجلد56 (1964) صفحات 647-646). به همین شکل بدیهی نیز به نظر می رسد که فرد دیگر از دین متفاوت، خواسته ای مشابه داشته باشد.

 

ب) گفت و گو به منظور تحقق ملکوت الهی

 

همکاری برای تحقق نقشه الهی

خدا همچنین انسان ها را از راه روح القدس با خود آشتی می دهد. کلیسا بر این نوید مسیح اعتماد دارد که روح القدس، این نهاد را در طول تاریخ به سوی پُری حقیقت هدایت خواهد کرد (مقایسه کنید با یوحنا، باب 16، آیه 13). از این رو، این امر در خودآگاه انسان ها، اقوام و فرهنگ هایشان جای خواهد گرفت که هر جامعه بشری، جوانه هایی از نیکی و حقیقت را در خود دارد و خدا برای همه ملت ها یک نقشه محبت دارد (مقایسه کنید با اعمال رسولان، باب 17، آیه 27-26). از این رو کلیسا مایل است که با همه درزمینه تحقق این نقشه الهی همکاری کند و به این ترتیب، از تمامی غنای حکمت بی پایان و چندگانه الهی      بهره برداری نماید، اما همزمان به انجیلی شدن فرهنگ ها نیز یاری رساند (مقایسه کنید با پل ششم؛ رساله شبانی Evangelii Nuntiandi، 8 دسامبر 1975، شماره 20-18).

 

ترویج صلح جهانی

«ما نیز به همه کسانی روی می آوریم که خدا را به رسمیت می شناسند و در سنت های خود عناصر ارزشمند دین و انسانیت را حفظ می کنند و آرزومند آن هستند که گفت و گویی آزاد، همه ما را به آنجا هدایت کند که تکانه های روح را وفادارانه بپذیریم و با شور و شوق آنها را به تحقق برسانیم.

ما در مسیر خواسته خود برای انجام یک چنین گفت و گویی که تنها از سر عشق به حقیقت و با حفظ رازداری به شکل مناسب صورت می پذیرد، دست رد بر هیچکس نمی زنیم، نه آنانی که سرمایه های متعالی بشری را که سرمنشاء آنها را هنوز به رسمیت نمی شناسیم، پرورش می دهند و نه آنانی که مخالف کلیسا هستند و به شیوه های گوناگون اعضای آن را تعقیب می کنند.

از آنجا که خدا، یعنی پدر، سرچشمه و هدف همه چیز است، ما به آن فراخوانده شده ایم که خواهران و برادران یکدیگر باشیم. از همین رو، ما می توانیم و باید براساس دعوت انسانی و الهی مشابهی بدون خشونت و بدون دغدغه فکری در راه تحقق یک جهان صلح آمیز راستین همکاری کنیم» (شورای دوم واتیکان، اساسنامه شبانی درباره کلیسا در جهان امروزی  Gaudium et Spes).

 

گفت و گو در مقام سرچشمه امید

به این ترتیب، گفت و گو به سرچشمه ای برای امید و ابزاری برای اشتراک در تغییر شکل متقابل تبدیل    می گردد. اما روح القدس تحقق نقشه الهی را در طول تاریخ تک تک افراد و همچنین کل بشریت هدایت می کند تا این که فرزندان خدا که بر اثر ارتکاب گناه به گمراهی افتاده اند، بار دیگر به شکل یک کلیت واحد و یکپارچه درآیند (مقایسه کنید با یوحنا، باب 11، آیه 52).

 

شکیبایی خدا

خدا به تنهایی از دوره ها و زمان ها آگاه است، او که برایش هیچ چیز ناممکن نیست، او که روح پر رمز و راز و خاموشش، راه گفت و گو را برای تک تک افراد و ملت ها می گشاید تا انسان ها بتوانند بر      تفاوت های نژادی، اجتماعی و مذهبی غلبه کنند و متقابلاً یکدیگر را غنا بخشند. بنابراین ما در زمانه شکیبایی خدا زندگی می کنیم و در همین زمانه است که کلیسا و هر اجتماع مسیحی می تواند اثرگذار باشد، زیرا هیچکس نمی تواند خدا را موظف سازد که نسبت به آنچه تصمیم گرفته است، سریع تر دست به عمل زند.

اما با توجه به بشریت نوین در هزاره سوم، کلیسا مایل است، مسیحیتی آزاد و گشاده رو را اشاعه دهد و مهیا و صبورانه در انتظار بماند تا بذرهایی که با اشک و آه و اما معتمدانه کاشته شده اند، سبز شوند (مقایسه کنید با یعقوب، باب 5، آیه 8-7؛ مرقس، باب 4، ایه 30-26).

 

 

 

 

 

دیدگاه مسلمانان

 

اسلام و گفت و گو

ما در سده شکاف اتم و به تناسبِ همان، در سده شکاف در تمامی یکپارچگی ها زندگی می کنیم. تکثر فرهنگ ها این روزها یک واقعیت به رسمیت شناخته شده و پیامد لاجرم توسعه انسانی است. [...] اسلام نیز مانند دیگر جهان بینی ها نمی تواند بدون رویارویی با این خطر که مورد قضاوتی نادرست قرار گیرد، از این توسعه مبرا باشد. و این دین باید این بار به شکل نهایی و خدشه ناپذیر وارد این جریان شود [...]

 

وحی و گفت و گو

[...] پیام وحی از پیامبران و افراد مسلمان می خواهد، گفت و گو با غیرمسلمانان به طور کلی و اما به طور اخص با ایمانداران صاحب کتاب را پیشه سازند. مایلیم خاطرنشان کنیم که منظور از این امر، وظیفه بشارت نیز هست و نباید این نکته را از نظر دور داشت که باید با احترام نسبت به دیگر انسان ها و دیگر مذاهب، به سوی وحدت و یکپارچگی پیش رفت. سرآخر این امردر ید اختیار خداوند و منحصراً اوست که تعیین کند، چه کسانی در مسیر الهی حرکت می کنند، چرا که خدا بهتر از هر فرد دیگری می داند که چه کسی بر مسیر صحیحی گام می زند.

 

موانع گفت و گو

میراث دشوارِ گذشته

از من می پرسند: چرا اصلاً تاریخ این روندی را که اکنون دارد، در پیش گرفته است؟ این بار سنگینِ گذشته، این شبکه دسیسه ها و تقلب ها، توهین ها و تحقیرها برای چیست؟ چرا شیوه خشونت بار    مجادله ها نسبت به شیوه های مباحثه همراه با حسن نیت از اولویت برخوردار است؟ هیچ چیز در زندگی انسان ساده نیست و ما باید میراث دردناک گذشته را درک کنیم تا بتوانیم بر آن بهتر غلبه کنیم. زیرا اسلام از دید عده بسیاری نه دین گفت و گو، بلکه دین خشونت است. بنابراین یک تصحیح کوچک، الزامی است.

ابتدا می خواهیم به این تفاوت اشاره کنیم که حتی اگر برخی از کشورها براستی با خشونت مورد تجاوز قرار گرفته باشند، اسلام هرگز و هیچ کجا با خشونت اشاعه نیافته است. بهتر است وضعیت زمانی را که اسلام به جهان راه یافت، به درستی مورد قضاوت قرار دهیم. دو ابرقدرت آن روزگار، یعنی امپراتوری بیزانس و تیسفون (ایران) بر سر اعمال برتری جویی خود بر ملت ها می جنگیدند. هیچکس سلاحی علیه کشورگشایی های خشونت بار در دست نداشت. مردم یا خود تعقیب گر بودند و یا تعقیب می شدند. و تاریخ سرانجام نشان داد که همه جنگ ها «به حق» هستند یا دستکم می توان آنها را توجیه کرد. روح   جنگ آوری مورد  ارج و قرب و متأسفانه حتی این روزها هم مایه افتخار کسی است که صاحب آن است. در همین ارتباط می توان از انقلاب به عنوان یک راه حل نام برد که حتی این روزها هم ستوده می شود تا سعادت ملت ها را رقم زند و دیوارهایی را که سد راه آزادی شده اند، منفجر کند!!

به این ترتیب اسلام که در زمان و مکانی محدود وحی شده، نام آن بر عرصه تاریخ نگاشته شده بود، حامل آن انسان ها بودند و تابع قوانین تصادفات بود، می بایست خواسته یا ناخواسته، خود را با عصر خود همخوان می ساخت. اسلام وارد روند تاریخ شد و چاره ای جز این نیز نداشت. بر این اساس، نه فقط     آیه ای در قرآن – این یک واقعیت است – مسلمانان را به مبارزه دعوت می کند و به آنانی که در راه خدا کشته شده اند، یعنی به شهادت رسیده اند، وعده نخل و بهشت می دهد. اما این مبارزه همواره فقط در بدترین شرایط و به عنوان آخرین راه حل پیشنهاد می شود. برای این که این مبارزه توجیه پذیر باشد، برای آن ضوابط اخلاقی و روانی گوناگونی ارائه می شود. همچنین باید با قاطعیت تأکید کرد که آیاتی که افراد را به مبارزه فرامی خوانند، دارای ارزش زمانی محدود و وابسته به شرایط ویژه ای هستند. امید بر آن است که این شرایط این روزها به شکل نهایی برطرف شده باشد! آنها بیانگر روح ماندگار و اصلی حاکم بر پیام وحی نیستند، پیامی که همان گونه که گفتیم، پیامِ دستی است که محترمانه و بزرگ مردانه به سوی همنوع دراز شده است. این روزها ما باید همین روح ماندگار و بنیادی را از نو کشف کنیم تا راهِ گفت و گو از کلیه سوءتفاهم هایی که در گذشته مانع آن بوده اند و امروزه هم ممکن است سد راه آن شوند، پاک گردد. اما دشواری های دیگری هم هست که تازه در عصر حاضر رخ نمایانده است.

 

مشکلات عصر حاضر

بنابراین در واقعیت امر، اگر حتی میراث های دشوار گذشته حل و فصل شده باشد، همه مشکلات حل نشده است و به رغم همه چشم اندازهای مثبت، مشکلاتی باقیست.

ابتدا مایلم به بزرگ ترین معضل اشاره کنم: تفاوت های اساسی که میان طرفین گفت و گو وجود دارد. برای نمونه تفاوت در سطح تحصیلات آنان. این مانع بدون شک برای آن که در عرض مدت کوتاهی بتوان بر آن غلبه کرد، از همه دشوارتر است. زیرا به رغم برخورداری از بهترین تصورات و آمادگی محترمانه برای تبادل اندیشه ها، نمی توان بنا به دلخواه، برای خود، طرف گفت و گویی صاحب صلاحیت بالا دست و پا کرد. این یک حقیقت مسلم است که اسلام امروزی به طور کامل به حوزه فقرزده ای از مناطق توسعه نیافته تعلق دارد. این که می توان از یک یا چند  دانشمند برجسته نام برد، در وضعیت کلی تغییری ایجاد نمی کند: استثناها فقط قاعده را تأیید می کنند. بنا به گفته کورنل می توان گفت که گفت و گو نه فقط با این خطر مواجه است که نقش بر آب شود، بلکه حتی امکان دارد که به دلیل فقدان «آمادگی گفت و گو» اصلاً به تحقق نپیوندد. این واقعیت، بیش از دیگر دشواری ها بیانگر تردیدها و خویشتن داری ها، بی اعتمادی ها و سرآخر بی ثمر بودن ارتباط ها در حال حاضر به رغم تلاش های متعددی است که در آنها ابتکارعمل براستی ابتدا از سوی طرف مسیحی به دست گرفته می شود [...]

معضل سترگ دیگر به توسعه ناهمگون در عرصه الهیات شناسی مربوط می شود. الهیات شناسی مسیحی قادر بوده است از تصادم با دیگر ایدئولوژی ها بهره مثبت برد. خطرناک ترین این برخوردها، سرآخر مفیدترین آنها بوده است، به این ترتیب که این الهیات شناسی در زیر بار تناقض ها و انتقاد، تنش های خلاقانه ای را پشت سر گذاشت و به این ترتیب توانست ارزش های خود را تعمیق بخشد، درزمینه     پاسخ ها در خود آمادگی ایجاد کند، گاه آزمون های کمابیش دردناکی را پشت سرگذرد و به این ترتیب سرمایه های باارزشی را به دست آورد که با سازوکار درونی آن همخوان بودند. به این ترتیب، اندیشه مسیحی توانست همچنان پویایی یابد. این اندیشه، بر جریان های فکری زمان خود تأثیرگذار شد و هر روز بیش از پیش با آن رشد یافت، اما همزمان پیوندهای خود را با اصول اساسی سنت خود، حفظ و تقویت کرد. این تلاش ها که از سده 19 شایان توجه هستند، به برگزاری آخرین شورای واتیکان انجامید. شکی نیست که این امر بدون دشواری و درد و بحران نگذشت. اما کلیسا به طور کلی پیشرفت داشته، بهتر تجهیز شده و برای گفت و گو آمادگی بیشتر یافته است [...]

اسلام در قبال این تلاش ها که هرگز در تاریخ کلیسا نظیر نداشته است، چگونه واکنش نشان می دهد؟ اسلام گونه ای الهیات شناسی را به ما نشان می دهد که پیشرفت آن عملاً در سده 12 متوقف شده است. الهیات شناسان مسلمان گام به گام ارتباط خود را با جهان از دست دادند. برای چندین سده مشکلی در کار نبود. این الهیات شناسی اجازه نداد به چالش گذاشته شود و ناگزیر گردد بیش از گذشته وارد رمز و راز جهان الهی شود. بر این اساس، در این حوزه این روزها هم با رفتاری ایستا با علاقه ای که اغلب فقط جنبه تاریخی دارد، مواجه هستیم. بدیهی است که دورانی از نوزایی در سده 19 وجود داشته است. این دوران فوایدی در برداشت. اما این موفقیت حاصل نشده است که اسلام باردیگر به روند تاریخ بازگشت کند و مسیری که طی شد، در مقایسه با آنچه هنوز پیش روی ماست، بی اهمیت می نماید [...].

اگر بخواهیم این مشکلات را برطرف و بر آنها غلبه کنیم، باید پیشداوری ها و بی اعتمادی ها را مشخص کنیم و به صراحت و با ملایمت به آنها بپردازیم. تا زمانی که در یک سو عقده های خودبرتربینی و در سوی دیگر عقده های خودکم بینی حاکم است، نمی توان راه را برای گفت و گوهای توفیق آمیز هموار ساخت.

 

اسلام باید بر معضلات خود غلبه کند

اما به منظور پیشگیری از سوءتفاهم باید بی درنگ بیافزاییم، لزومی به آن دیده نمی شود که مسلمانان در حال حاضر در قبال مسیحیت با عقده حقارت خود ظاهر شوند، حتی اگر مسیحیان و مسلمان در زمان حاضر درقبال گفت و گو از آمادگی نابرابری برخوردار باشند [...].

این روزها، مرزهای جغرافیایی قابل عبور و غلبه پذیر هستند: آنها نه مانعی برای ارتباط های انسانی و تسری شاهد مثال ها هستند، نه می توانند جلوی کتاب ها یا فیلم را بگیرند و به همان نسبت کمتر مانعی برای اشاعه امواج رادیویی و تلویزیونی به شمار می روند. انزوا هر روز بیش از پیش به امری غیرقابل قبول و یاوه در جهان دگرگونی ها تبدیل می شود و با تناقض هایی مواجه است. بنا به کلیه شواهد امر، آدمی باید یک بحران بلوغ را پشت سربگذارد. ابزاری برای گریز از مناظره وجود ندارد. ایجاد فضای دموکراتیک در نظام آموزشی، دسترسی افراد به مدارس و هر روز بیش از پیش به دانشگاه ها، ارتقای سطح زندگی و آموزش عمومی و ملزومات ناشی از هر یک از اینها، همه و همه این تحولاتی که گاه با خشونت همراه است، ممکن است برای مسلمانانی که تاکنون با این مسائل سر و کاری نداشته و درقبال آنها بی تفاوت هستند، بسیار سرنوشت ساز باشد. ادیان هر روز کمتر از گذشته وابسته به جامعه ای خاص هستند و هر روز بیش از پیش، تعهدپذیری فردی و آگاهانه را مطالبه می کنند. بنابراین چنانچه اسلامِ ساری و جاری نتواند از عهده آن برآید که معنویت پیروان خود را از طریق گفت و گو با دیگر جهت گیری های فکری احیاء کند و تلاش نکند، کلیه ارزش هایی را که با قاموس این دین همخوان هستند، مانند گذشته بپذیرد و در خود حل نماید، بدون شک خطر شکست رسالتش بر زمین را به جان خواهد خرید.

اسلام زدایی حتی در حال حاضر در دانشگاه ها، در میان جوانان به طور کلی و در طبقاتی از اجتماع خود را نشان می دهد که وضعیت اجتماعی بهتری دارند و در بهترین شرایط نسبت به اسلام فقط آن علاقه همدردانه ای را نشان می دهند که برای دیگر میراث های فرهنگی شایان منزلت نشان می دهند. سرآخر باید گفت که جسارت به خرج دادن برای گفت و گو با ایمانداران و بی ایمانان، به رغم همه تفاوت ها و اختلاف نظرها، آنقدر خطرآفرین نیست که جمود و تعصب ورزی بر سر مرزهای آن جهانی که هر روز بیش از پیش مرزهای خود را از دست می دهد [...].

 

شرایط گفت و گو

این امر برایمان مسلم است که گفت و گو هرچند امکان پذیر است، اما امری سهل و ساده به شمار       نمی رود. از این رو ما باید شرایطی را به وضوح مشخص کنیم که بیشترین امکان را برای موفقیت در گفت و گوها فراهم می آورند تا گفت و گو برای همه طرفین سودمند و در نتیجه مفید و ماندگار باشد [...]. در این میان باید از دو رفتار که هردو باعث پیش آوردن سوءتفاهم، ناراحتی و دلخوری هستند، پیشگیری کنیم: روحیه جدلی و روحیه سازش و خوش خدمتی.

 

پرهیز از جدل

روحیه جدلی در قرون وسطی زیان های مادی، فکری و اخلاقی بی حد و حصری به دنبال آورده است، زیرا چنین روحیه ای با انتشار کاریکاتورها و آثار جعلی، نادانی ها و عدم شناخت ها را دامن زده و تحت لوای حقیقت، دروغ و فریب را اشاعه داده است [...].

و. مونتگُمری کاملاً حق دارد که می نویسد: «هنگامی که فردی مسلمان و فردی مسیحی فقط بر آن هستند که استدلال هایی علیه یکدیگر بیابند، بی دردسر انبوهی از آنها را خواهند یافت، اما چنین کاری به گفت و گو نمی انجامد» (افشارگری های اسلامی در جهان مدرن، ادینبورگ، 1969، صفحه 121). بنابراین باید به دقت هوشیار بود تا روحیه جدلی در نطفه خفه شود. ایمن ترین راه برای بازداشتن این روحیه از برجای گذاشتن آثار مخرب و جنایت هایش علیه اندیشه بشری، در چشم پوشی از آن است که گفت و گو با هدفِ علنی یا پنهانِ تغییر دین صورت گیرد. اگر گفت و گو، در مقام شکلی نوین برای تحمیل عقیده و ابزاری برای ویران کردن باورهای دیگری و برای آن باشد که در فروپاشی شخصیتی او و تسلیم شدن وی تسریع شود، دیر یا زود همان وضعیتی حاکم خواهد شد که در قرون وسطی حاکم بود. تنها به کار بستن راهبردهای مناسب است که می تواند این وضعیت را تغییر دهد [...].

 

مرزها دگرگون شده اند

[..] همه ایمانداران بدون استثناء باید [...] از این نکته آگاه باشند که جهان از زمان قرون وسطی      دگرگونی هایی اساسی یافته است. دیگر امتداد مرزها مانند سابق نیست. این روزها اندیشه های گوناگون افراد درباره خدا و یا شیوه خدمت کردن آنان به خدا چندان مایه تفرقه نیست. شکاف عمیق تر میان افرادی پدید آمده است که می خواهند تقدیر بشری را بدون خدا رقم زنند و آنانی که وجود خود را فقط در خدا و از طریق او تصور می کنند، یعنی میان کسانی که همه ادیان را بدوت تفاوت گذاری میانشان به سطل زباله اساطیر کهن می اندازند و آنانی که همچنان به حقیقت پژوهش ناپذیر و بی پایان خود ایمان دارند [...].

 

دیگر کسی دین خود را از راه مجادله تغییر نمی دهد

از آن گذشته، این روزها تغییر دین در حوزه ادیان بزرگی که در سطح توسعه مشابهی قرار دارند، دیگر از راه تلاش برای ارشاد و مجادله تحقق نمی پذیرد. نه تغییر دینِ کارلو کوچیولیCarlo Coccioli، نویسنده Tourment de Dieu که مسیحی بود و یهودی شد، نه تغییر دین ادیت اشتاین که راه معکوس را پیشه ساخت و اما در آشویتس به عنوان یک یهودی به کوره سپرده شد، و نه تغییر دین ایزابل ابرهاردت که به «سایه های گرم اسلام» پناه برد، هیچ یک از این راه حاصل نشد. تغییر دین این عده نتیجه طی کردن پیچ و خم های دشوار و درهم تنیده روحی و ثمره ماجراهای تلخ شدید و منحصر به فردی در حوزه روانی بود که همزمان افراد از طریق آنها  ارزش و تعمق بیشتری نیز یافتند. 

 

وظیفه بشارت

اما اگر دینی از این امر چشم پوشی کند که تغییر کیش افرادی را که هنوز به این دین نگرویده اند، هدف خود قرار دهد، آیا این امر بدان معنا نیست که رسالت جهانی خود را نادیده گرفته است؟ آیا این امر به معنای انکار خود و خدشه دار ساختن وظیفه بشارت نیست؟ برای این که به طور کامل صادق و تأثیرگذار باشیم، زمان آن رسیده است که کلیه برداشت های دوپهلو را برطرف نماییم و پرده از دومین خطایی برداریم که باید از آن پرهیز کرد، یعنی روحیه خوش خدمتی و سازش. هیچ فردی، چه ایماندار و چه بی ایمان، حق ندارد درباره ایمان و یا عقاید خود دست به تقلب زند. این همان قانون قطعی و خدشه ناپذیرِ پیشرفت و تلاشِ پایان ناپذیر برای یافتن حقیقت است. باورهایی که ناب باشند و از ژرفنای وجود سرچشمه گیرند، تغییرپذیر نیستند. بنابراین موضوع آن نیست که از افراطی به افراط دیگر روی آوریم و راه حل هایی   مبتنی بر خوش خدمتی بیابیم که چنانچه یک توسعه روحی در میان نباشد، فقط به التقاط و آشفتگی اجباری     می انجامد،. گفت و گویی که در این حوزه مدنظر ماست، سیاسی نیست، یعنی به معنای هنر مصالحه نیست. این گفت و گو از سطحی بالاتر است. شرط اولیه آن صداقت کامل است و برای آن که موفق باشد، از همه مطالبه می کند که به تمام و کمال خودشان باشند، بدون حرص و آز برای جدل و اما همچنین بدون کوتاهی به خرج دادن. به این ترتیب می توان تعهد بشارت را نامحدود یافت، اما همزمان عاری از عناصر جدلی و متقاعدسازی که فقط کوربینی ایجاد می کند. از این دید، بشارت، اصولاً به صراحتی شایان توجه درقبال دیگری تبدیل می شود و نیز جست و جویی بی وقفه به دنبال حقایق از راه تعمیق و قلبی ساختن ایمان و سرآخر شهادتی محض و خالص (جهاد). این امر بی شک مایه تعجب همه کسانی است که با ادای این کلمه به یاد جنگ های مقدس در گذشته و آینده می افتند. برای این عده مایلیم این نکته را روشن کنیم که جهاد از دیدگاه واژه شناسی و در اصل به معنای جنگ نیست، بویژه با توجه به مقدس بودن آن. (...) بنابراین جهاد چیز دیگریست. جهاد در اصل و در کلیتش، نهایت تلاش و کوشش در مسیر الهی (فی سبیل الله) است و در سنت آمده است که پاک ترین و تأثیرگذارترین و همزمان ثمربخش ترین شکل جهاد اکبر آن جهادی است که در درون روح آدمی جریان دارد.

پس بهترین شکل بشارت، ارائه شاهد مثال های آن انسانی است که در نبرد بر سر تکامل اخلاقی پیروز شده است. این شکل از بشارت از راه شهادت، تنها شکل – یعنی تنها شکل موفقیت بخشی – است که می توان آن را با زمانه ما همخوان ساخت. این شکل از جهاد می تواند مانع جدل و متقاعد سازی جبری شود. مگر نه آن که شخص پیامبر خود یادآور آن بود که سرآخر خداست که آن را که مایل است به سوی خود رهنمون می شود؟ (قرآن، سوره قصص، آیه 56). به بیان دیگر، وظیفه ما برای بشارت در آن است که از خود شاهد مثالی ارائه دهیم و هدایت افراد به سوی دین متفاوت، کار خداست: «و ما همچنان شما مسلمین را به آیین اسلام هدایت کردیم و به اخلاق معتدل و سیرت نیکو بیاراستیم تا گواه مردم باشید» (قرآن، سوره بقره، آیه 143).

بنابراین ناممکن نیست که گونه ای الهیات شناسی اسلامی تبیین شود که طی آن با بذل احترام در قبال دیگر ادیان، با آنها همخوانی بیابد. بدیهیست که این امر درباره مسیحیت – که دین ارائه شاهد از طریق شهادت است – کمتر از ادیان دیگر مصداق ندارد. در این صورت همزیستی و فراتر از آن، همکاری، بی آن که افراد از خود دست کشند و از باورهای شخصی خود چشم پوشند، نه تنها میسر، بلکه ثمربخش خواهد شد. هرچند در این همزیستی از افراط در متقاعد ساختن جدلی افراد و نیز از خوش خدمتی از راه نشان دادن سازش پرهیز می شود، وظیفه بشارت همچنان بر سر جای خود باقیست. این کار فقط اصیل ترین و دشوارترین شکل را که همان جهاد درونی است، پیشه می سازد و راه را برای رقابتی سالم در امر نیک هموار می سازد. اما برای آن که جهاد درونی به شکل یک عقب ماندگی خودپسندانه عرفانی یا محدود ساختن منفعلانه خود به درون خویشتن تبدیل نشود و به شکل یک وجدان سبک و راحت یا حتی به شکل بی تفاوتی سربرنیاورد، این امر باید همزمان شاهد مثالی برای زمانه خود، همواره مهیا، همواره در جست و جو و همواره پویا باقی بماند. نقش گفت و گو براستی می تواند سرنوشت ساز باشد. گفت و گو به این ترتیب که فضایی سالم از مبادله و نوعی پویایی روشنفکرانه و فکری ایجاد می کند، تعمیق متقابل توام با پیشرفت در ارزش های اعتقادی را پیش می برد.

 

تعدد راه های منجر به نجات

اما یک چنین رفتاری مستلزم آن است که انسان تعدد راه های منجر به نجات را به رسمیت بشناسد. این مسأله یکی از دشوارترین مسائل است. در این زمینه، گذشته بار سنگین تری را نسبت به هر زمان دیگری نشان می دهد. نظام الهیات شناسیِ کلیه مذاهب، به استثنای چند مورد، بر بنیانی مشابه – با شیوه های بیانی متفاوت – مبتنی است: «خارج از کلیسا از نجات خبری نیست». حتی در داخل یک جماعت دینی، هسته اصلی وفادارانی که در خدمت امر مقدس هستند، با حذف کافرانی که به لعنت ابدی محکوم می شوند، کوچک تر و محدودتر می شود. به این ترتیب به آنجا می رسیم که تصور کنیم، جز عده ای افراد منتخب، اکثریت قاطع افراد محکوم به فروافتادن در جهنم هستند.

به رغم آن، همه ادیان مدعی هستند که خدا، عدالت، شفت و محبت است. در این زمینه ما براستی به یک نوآوری الهیات شناختی و تحول فکریِ اساسی نیازمندیم. زیرا اگر از همان ابتدا طرف گفت و گو را بلافاصله مطرود و دوزخی بشماریم، آن هم فقط و فقط به علت باورهایش، چگونه می توانیم در فضایی شفاف و عاری از بی اعتمادی دست به گفت و گو زنیم؟ 

در کلیسای کاتولیک بویژه از زمان شورای دوم واتیکان، روندی آغاز شده است که رویکرد آن بخصوص به سوی مسلمانان است (رجوع کنید به بیانیه شورای دوم واتیکان Nostra Aetate، شماره 3) [...]

در همین حوزه، گ. س. آناواتی به شفافیت ابراز می دارد که «درباره هرچه به امر قدسی مربوط می شود، هر دو شرط ایمانی که پولس قدیس مطالبه می کند، در اسلام یافت می شود و از مدت ها پیش به رسمیت شناخته شده است... یعنی هنگامی که من می خواهم با فردی مسلمان گفت و گویی را آغاز کنم، آن را به این شکل آغاز نمی کنم که به خودی خود او را فقط از آن رو که مسلمان است، طرد و نفی کنم. بلکه برعکس قادرم به او خاطرنشان سازم که تحت شرایط ویژه ای می تواند به نجات خاص خود دست یابد، حتی اگر یک مسلمانِ معتقد باشد.

آیا می توان سرآغاز بهتری برای یک گفت و گوی موفقیت آمیز تصور کرد؟»

برخلاف نظر رایج، این طرز فکر از قرون وسطی وجود دارد. آن را می توان نزد غزالی (1111-1058) یافت، الهیات شناسی که همگان به او توجه نشان داده اند و اهل سنت یکصدا او را به چشم سخنگوی قهارِ اسلام (حجت الاسلام) می بینند. او در اثر خود «فیصل التفرقه»نجات را به ویژه در شرایطی خاص، ازجمله صداقت و زندگانی نیک، برای غیرمسلمانان قطعی می خواند. الهیات شناسی دیگر از میان الهیات شناسانِ «نهضت» به نام محمد عبدو (1905- 1849) بخشی از قرآن را که در پی می آید، با همین دیدگاه تفسیر   می کند: «هر مسلمان و یهود و نصارا و ستاره پرست که از روی حقیقت به خدا و روز قیامت ایمان آورد و نیکوکاری پیشه کند، البته از خدا پاداش نیک یابد و هیچگاه در دنیا و عقبی بیمناک و اندوهگین نخواهد بود» (قرآن، سوره بقره، آیه 62) [...]

با این حال، باید تأکید کرد که مفهوم این متن، آن گونه که مفسرینی مانند ر. ریدا و م. عبدو آن را درک    می کنند، به شدت مورد جدل است [...].

از نظر [حضرت] محمد و همچنین از دید هر مسلمان معتقدی، اسلام دینی است که همه انسان ها بدان فراخوانده شده اند. از معنا و مفهوم آیه 85 از سوره آل عمران نیز چیز دیگری جز این برنمی آید و این نیز مرکز ثقل اصلی بشارت قرآنی است. فقط تأکید بر این واقعیت است که مجاز نیست اگر آدمی در درون قلب خود نسبت به حقیقت پیام وحی از سوی [حضرت] محمد متقاعد شده است، بنا به ملاحظات اجتماعی از سر غرور و خودپسندی، گوش خود را بر این حقایق ببندد یا پیوسته از سر فرصت طلبی موضع خود را تغییر دهد. آنانی که این گونه عمل می کنند و فقط هم این عده – صاحب هر دینی هم که باشند – درهای نجات را به روی خود می بندند [...].

بنابراین برای اسلام، همچنین برای مسیحیت و قطعاً برای همه دیگر ادیان بزرگ ناممکن نیست که آن الهیات شناسی را به جریان گذارند که تعدد راه های نجات را از نظر دور نمی دارد. حتی اگر علت آن فقط این باشد که آدمی نمی تواند جلوی این رحمت الهی را بگیرد که به نشان عدالت، رحمت و محبت، پا را از چهارچوب این یا آن کلیسا فراتر بگذارد و خود را به همه آدمیانی تسری بخشد که حسن نیت و زندگی نیک دارند. سرآخر خداوند، در مقام داوری آزاد و مستقل برجای می ماند و ما باید معتمدانه درقبال حکمت او کمر خم کنیم. در هر حال ما باید از داوری کردن به جای او دست کشیم [...].

 

مضمون و وظیفه گفت و گو

 

مضمون

 اما این ایراد را وارد می آورند که اگر دشواری هایی که نشان دادیم، برطرف شود و شرایطی که سخن از آنها رفت، برآورده شود، آیا گفت و گو معنا و مضمونی دارد؟ 

بی شک اینطور است! گفت و گو، همکاری عام المنفعه بدون چشمداشت در خدمت خدا، یعنی در خدمت نیکی و حقیقت است.

گفت و گو می تواند در فضایی تنش زدایی شده، تزکیه یافته و تخصصی برای استفاده همگان شکل گیرد. ما نباید تن به توهم دهیم: اگر گفت و گو برای هر یک از طرفین به طور یکسان موفقیت آمیز نباشد و هر یک از طرفین از سهمی برای خود برخوردار نشوند، اصلاً پانخواهد گرفت و یا بسیار زود متوقف خواهد شد: هر جماعتی اگر خود را در معرض خطر ببیند، برای خود حد و مرزهایی مقرر خواهد کرد و هوشمندانه، حالتی تدافعی به خود خواهد گرفت، حالتی که همان اندازه از امکان موفقیت برخوردار است که     خویشتن نوازی های اقتصادی. زیرا در زمان بروز خطرهای دشوار، افراد به پیامدهای انزوا نمی اندیشند؛ در این حال، غریزه بقا همواره قدرتمندتر است.

اما در نقطه مقابل، در فضایی آکنده از اعتماد، عقاید گوناگون ساده تر جریان می یابند و غنای همگان را از طریق آنچه که طرفین از خود ارائه می دهند، تضمین می کنند. بنابراین نخستین هدفی که باید در گفت و گو نهفته باشد، این است که دیوارهای مجزاکننده را در هم شکند و نیکی در جهان را از طریق تبادل آزادانه عقاید فزونی بخشد. کلیه افراد بشر، چه جهت گیری مادی و چه رویکرد معنوی داشته باشند، علاقه دارند که راه حل مشکلات عمده ای را که گاه حتی معنای زندگانی ما را متزلزل می سازند، با راه حل های دیگران مقایسه کنند و در صورت امکان به شکل مشترک در زمینه آن به بررسی و راهیابی بپردازند. در واقعیت امر آنقدرها هم دشوار نیست که افراد فراسوی دیوار جداکننده میانشان، دست ها را به سوی هم دراز کنند، حتی اگر سرچشمه های الهامِ آنان متفاوت و حتی متضاد باشد. یکپارچگی فرهنگی که این روزها به نظر می رسد رو به رشد داشته باشد، یکی از چشمگیرترین پدیده های دوران ماست و هر روزه انسان ها را به یکدیگر نزدیک تر می سازد و در سطوحی مساوی قرار می دهد. ایمانداران و بی ایمانان در کلیه  جهت گیری های فکری، اغلب مشکلات عمده زمان ما را به طور مشترک به اندیشه و تعمق می گذارند – امری که به سود خود آنان نیز هست. به این ترتیب، آنان درواقع با تکیه به اختلاف هایشان یکدیگر را غنا می بخشند. از این رو، برای کلیه ایماندارانی که در امر خدمت همدلانه به خدا اشتراک عقیده دارند، باید در یک فضای پیشاپیش تزکیه یافته کار ساده تری باشد که به طور مشترک به تعمق بنشینند و زبان مشترکی بیابند. برای نمونه، هیچ چیز نمی تواند مانعی برای تعمق مشترک درباره مسائلی باشد که در سند Nostra Aetate، منتشره از سوی شورای واتیکان آورده شده است: انسان کیست؟ معنا و هدف زندگی ما چیست؟ نیکی چیست؟ گناه چیست؟ رنج از کجا نشأت می گیرد و چه معنا و مفهومی دارد؟ راه منتهی به نیکبختی کدام است؟ مرگ، روز داوری و حسابرسی پس از مرگ چیست؟ و سرآخر این که: واپسین و ناگفته ترین راز حیات ما کدام است؟ ما از کجا آمده و به کجا می رویم؟ هر یک از این پرسش ها می تواند مضمون یک یا چندین گفت و گو باشد. به چه علت نباید یک چنین محفل های گفت و گو را سازماندهی و نمایندگان ادیان صاحب کتاب و همچنین باقی جهت گیری های فکری را به آن دعوت کرد؟ برای آن که از جمودِ جناح های گفت و گو جلوگیری شود، خوب است که این محافل گفت و گو را برای همه       جهت گیری های فکری با همه تنوعشان باز نگاه داریم. کنگره هایی وجود دارد که در آنها به شکل      دوره ای، تاریخدانان، فیلسوفان و یا فیزیکدانان همه قاره ها گرد هم می آیند. چرا نباید کنگره هایی وجود داشته باشد که در آنها ایمانداران کلیه جهت گیری های عقیدتی جمع شوند تا برای پرسش هایی که از سوی طرفین متعدد مطرح می شود، پاسخی واحد بیابند؟ این گونه تجمع ها می توانند مفید باشند، حتی اگر فقط به این منظور برگزار شوند که نمایندگان رسمی کلیساهای گوناگون – و نه فقط بیرون گودنشینان روشنفکر – آغاز به برقراری ارتباط با یکدیگر کنند و متقابلاً با یکدیگر آشنا شوند. در جهانِ تناقض های امروزی، گوشه گیری برای یک دین به آمپول مرفینی شبیه است که مرگی آرام را امکان پذیر می سازد [...].

بنابراین، امکاناتی واقعی و عملی برای تفاهم و تبادل وجود دارد. تنها چیزی که مهم است این است که بدانیم چگونه این امکانات را کشف و مشخص کنیم. بسط یک نظریه دینی یا نظریه اجتماعی با استناد مستقیم به چالش های زمانه ما و همچنین اَشکال دیگر اندیشه و عمل، فقط از راه همکاری با آن افراد دیگری امکان پذیر می گردد که معتقد هستند، تقدیر بشری در نقشه الهی رقم خورده و آدمی حیاتی را هدف دارد که به این جهان محدود نمی شود. در نقطه مقابل این امر، کسانی قرار دارند که انسان را در جهانی بسته و بدون راه خروج، محکوم به گذر می شناسند؛ یعنی موجودی که نه دستاوردِ عملکردی الهی، آگاهانه و خلاقانه، بلکه محصول ضرورت و تصادف است. اما اگر حتی همه آنچه به زیان آدمی است، از میان برود، باز هم گفت و گو تهی و عاری از محتوا نخواهد بود، بلکه بیشتر ژرفنا و معنا و مفهوم می یابد. عرصه فراخِ اخلاقیات کافیست تا مضمون کافی برای گفت و گو در جهانی پدید آید که به شکست نزدیک و در جست و جوی نظمی جدید برای جامعه و ارزش ها است. دستاوردِ پیام الهی برای همه محرومان و مظلومان جهان که کمر خم می کنند، دست به عبادت می زنند، تمنا دارند و یا مخالفت می جویند، به خشم می آیند یا دست به گریز می زنند، چیست؟ در چنین حوزه ای، گفت و گو حیاتی ترین مضمون است، زیرا در آینده، حضور خدا در قلب های بشریت به پاسخ این پرسش بستگی دارد [...].

 

وظیفه گفت و گو

اما اگر حتی نتایج مثبت گفت و گو در چهارچوبه ای محدود و محتوای آن نیز محدود بماند، وظیفه گفت و گو همچنان باقیست. این وظیفه از آن تشکیل یافته است که بیداری و هوشیاری ایجاد کند، افراد را به جنبش درآورد و عده ای را نیز از آن بازدارد که مبارزه طلبانه نسبت به باورهایشان سرسختی ورزند. بدیهی است که هرکس حق دارد با برخی دیدگاه ها موافق نباشد، اما اگر همین شخص از آگاهی یافتن نسبت به این دیدگاه ها سر باززند و اطلاعات کافی در این زمینه کسب نکند، عذر موجهی نخواهد داشت. باید پیش از آن که بخواهیم به دیگران درس بدهیم – اگر نتوانیم درباره برخی نکات با آنان گفت و گویی منطقی انجام دهیم – باید دستکم به سخنان آنان گوش فرادهیم. ما می خواهیم بویژه به مسلمانان به شفافیت هرچه    تمام تر بگوییم که عقایدی که به آن مشهوراند که خطرناک ترین هستند، گاه به شکل سودمندترین عقاید سربرمی آورند، حتی اگر همه اینها فقط به دلیل توانایی خارق العاده آنان برای بهره برداری از عقاید کهن باشد، تا زمانی که این عقاید فقط مانند یک شوکِ پاک سازنده به ذهنیتی هوشیار و به همان نسبت مهیا برخورد می کنند. اگر چنین نباشد، امکان دارد که تأثیر آنان، فروپاشی و سرنگونی ساختارهای کهنه و پوسیده باشد، بی آن که بتوانند تأثیری مثبت برجای گذارند. این خطر، در حوزه آنچه به وضعیت اسلام مربوط می شود، واقعی تر و ملموس تر از آن است که نخواهیم توجه ها را نسبت به آن جلب کنیم. اما نه اسلام و نه دین دیگری این روزها حق انتخابی جز این دارد که جسارت گفت و گو را به خرج دهد [...].

ارائه تفسیری جدید که الزاماً نباید استنتاج ها و دستاوردهای گذشته را انکار کند، وظیفه زمانه ماست. و برای این کار به فضایی از جسارت، تبادل نظر و تحرک نیاز است تا بتوان بنا به مقتضیات زمان پیش رفت و برای مشکلات پاسخی یافت. اگر این فضای مناسب ایجاد شود، یعنی چیزی که اسلام سده های متمادی از آن محروم بوده است، گفت و گو می تواند این نقش را ایفا کند که مسلمانان را از آسودگی خاطرِ نادرستشان بیرون آورد و قلب ها و گوش هایشان را از نو به روی پیام خدا بگشاید. زیرا اگر کلام خدا، بنا به آنچه هر مسلمانی به آن اعتقاد دارد، جاودانی است، الزاماً از آن این نتیجه حاصل می شود که هرچند وحی در زمانی مشخص از تاریخ و در مکانی مشخص نازل شده است، کلام الهی از زمان و مکان فراتر    می رود و همواره و در هرکجا به گوش می رسد، حضور دارد و همواره تازه است. بنابراین این کلام الهی را نباید در حالت جمود درک کرد و به حالت انفعال پذیرفت، بلکه باید آن را به شکل مجموعه ای از امکاناتِ هنوز قابل بهره برداری دریافت که باید بی وقفه با طرح پرسش های جدید درباره آن، با واقعیت انطباق یابد. این امر را نباید الزاماً انقلابی تلقی کرد. این همان چیزی است که خواسته بسیاری مفسران در گذشته بوده است، مفسرانی که مجذوب امکانات تفسیری قرآن بوده اند، همان قرآنی که محدودیت های مرسومِ زبانی را با قدرت غالبِ توانایی بیانی خود در هم می شکند. از این رو، ضرورت دارد که خدا را که در هر لحظه حضور دائم دارد، به گوشِ امروزین بشنویم. بنابراین، احیای مجدد یک تفسیر متجددانه که در خود حاوی هوشیاری و جسارت است و در ارتباط مستقیم با هراس ها، ناآرامی ها و پرسش های زمانه ما قرار دارد، یک شرط ضروری است تا حقوق الهی در جهان ضایع نگردد، بلکه در تاریخ بشری حضور داشته باشد. آنها نمی توانند در هیچ کجا مگر در فضایی از گفت و گو با همه انسان ها، یعنی ایمانداران و         بی ایمانان بسط و توسعه یابند.

 

افق ها

این پژوهش که با روحیه شفافیت و صراحت و نه در انزوا صورت گرفته است، در نهایت به کجا          می انجامد؟ هیچکس نمی تواند پاسخ دقیقی برای این پرسش داشته باشد. مسأله، عملی جسارت آمیز است که هر روز باید آن را زنده نگه داریم. آیا در پایانِ این هزارتو، یکپارچگی دینی حاصل خواهد شد؟ [...]

به این ترتیب، در پایان به رازِ پژوهش نشده نقشه الهی و تقدیر بشری می رسیم. پس باید اختلاف عقاید و تناقض هایمان را به جان بخریم و درزمینه عملکردهای نیک با هم رقابت کنیم تا آزمونِ تفرقه ها کوتاه تر گردد. همچنین ما باید از امید بستنِ بی پایه و اساس به گفت و گو هم پرهیز کنیم تا از خود در برابر    تلخی ها و دلسردی ها دفاع کنیم و در دشواری ها و ناملایمات توانِِ مقاومت داشته باشیم. بهتر است برای خود توهم نبافیم: به رغم اتخاذ کلیه اقدامات محتاطانه، مسیرهای متناقض و متفاوتی در کار خواهد بود. در گذشته هرگز جادو و معجزه ای در کار نبوده است تا بتوانیم یکباره سوءتفاهم ها را از میان برداریم و جهان را متحول سازیم. در آینده هم بی شک چنین چیزی وجود نخواهد داشت. گفت و گو، یک آزمون بلندمدتِ شکیبایی است. اگر در گفت و گو این موفقیت حاصل آید که راه برای یک نزدیکی تدریجی هموار شود و اگر این گفت و گو، دوستی های ناب یا حتی برادری های راستین را جایگزینِ بی تفاوتی ها و      خویشتن داری های خصمانه سازد – آن هم به رغم اختلاف در اصول ایمانی و عقاید – باید گفت که کار بسیاری انجام شده است. انجام گفت و گو الزاماً به این معنا نیست که راه حل مشترکی یافت شود و حتی کمتر از آن به این معناست که به هر بهایی تفاهمی یافت گردد. وظیفه گفت و گو بیش از هرچیز در این است که شفافیت ها و صراحت های بیشتری را در مباحثات ایجاد کند و برای همه طرفین گفت و گو این امکان را بدهد که درعوض جا خوش کردن در امنیت خود، فراتر از خود ببالند. راه منتهی به غنای روشنایی طولانی خواهد بود و خدا نیز آن را با لفافه ای از رمز و رازها پوشانده است [...].

 

(متن کوتاه شده مقاله محمد طالبی، اسلام و گفت و گو، کلن: نشریه CIBEDO، 1981. اصل مقاله در سال 1972 در تونس منتشر شد).

Contact us

J. Prof. Dr. T. Specker,
Prof. Dr. Christian W. Troll,

Kolleg Sankt Georgen
Offenbacher Landstr. 224
D-60599 Frankfurt
Mail: fragen[ät]antwortenanmuslime.com

More about the authors?